خلاصه ماشینی:
"آقای اکبرلو هشت جلد نمایشنامه برای سه مقطع کودک، نوجوان و جوان تولید کردهاند که فکر میکنم یکی-دو تا از این مجموعهها،در نمایشنامههای مدرسه چاپ شده باشد.
حالا شما به عنوان یک نویسنده میخواهی مثلا نمایشنامهای بنویسی برای مقطع دبستان،راهنمایی یا دبیرستان،واقعا حیران میمانی که،چه عناصری را در این نمایشنامه دخیل کنی و این عناصر چگونه شکل بگیرند که هم به لحاظ ساختار با آن کارکردهایی که در این مقطع سنی باید رعایت شود،منطبق باشد و هم به لحاظ موضوعی مشکلی نداشته باشد؛چون خطوط قرمزی که در همه جا وجود دارد،نوعی خود سانسوری برای نویسنده ایجاد میکند.
اگر قرار است برای بچههای مدارس نمایشنامهء مذهبی بنویسیم،چرا نمیرویم به این سمت که این استنتاجهای مذهبی را در زمان معاصر تبدیل به نمایشنامه بکنیم؟بههرحال،مفاهیم تربیتی خیلی جای کار دارد و همینطور مسایل روزمرهء زندگی.
بنابراین،اگر این مجموعه بتواند تشکیلاتی ایجاد کند که کارش تولید نمایشنامه برای مدارس باشد و بتواند از تمام سازمانها و نهادها مثل کانون پرورش فکری و تلویزیون و از دیگر نهادها هزینه و امکانات بگیرد،میشود امیدوار بود که تحولی مثبت ایجاد شود.
بعد دیدیم که این یک جور دیگر ضربه میزند؛یعنی مشکل هویت جنسی را پیش میآورد برای کودکان و نوجوانان و این که خیلی جاها دیالوگهای طراحی شده یا صحنهء اجرا شده ویژگی مردانه داشت یا شخصیتهای بزرگسالی که در نمایشنامهها بودند و بچه باید مثلا نقش یک پادشاه را بازی میکرد.
این بحثها خیلی خوب بود و من استفاده کردم،ولی واقعیت این است که اگر قرار باشد مرکزی داشته باشیم که بخواهد پانصد نمایشنامه بنویسد و آن را برای کل کشور بفرستد که ما همیشه دست به نقد در هر موضوعی نمایشنامه داشته باشیم،برای شکل پیدا کردن این مجموعه،به این تحقیق و پژوهش نیاز داریم."