خلاصه ماشینی:
"حالا اینکه کسی گرافیک خوانده باشد و یا همهء کسانی که کار هنری میکنند، باید حتما گرافیک بخوانند،مسئله دیگری است که من به آن اعتقادی ندارم.
البته این به معنای کاهش ارزش کار آقای خائف به عنوان یک حالتگرایی مدرن در تصویر یا استفاده از کاریکاتور در تصویرهای اغراق شده نیست،اما واقعا معتقدم که چینش متن،استفاده از نشانههای آرکائیک و قدیمی در رنگ صفحات و همچنین نوع کاغذ آن کتاب و در واقع نوع همراهی متن و تصویر باهم،یک اتفاق فوق العاده و یک آغاز تازه است.
خاتون شهبازی،فکر میکنم حتی اگر کسی یک تصویرگر خیلی خوب باشد و تواناییهای بالقوه در«المان»سازی،رنگ و طرح داشته باشد،اگر گرافیک را نداند و نداند که در صفحهبندی،«المان»ها و تصویری را که ساخته،کجا قرار بدهد و چه طور اینها را به همدیگر وصل کند،آن کتاب،پویا،خلاق یا بیانگر افق جدیدی نیست.
مثلا میگفتند کارهای گرافیکی«رامبراند» بعد در دورهء«لوترک» به دلیل سفارشهایی که به او میشد برای اماکنی در پاریس،در حقیقت به نوعی اولین پوسترها و شاید بتوانیم بگوییم که تولد گرافیک امروزی از آن دوره شروع شد گاهی تصویر به نقاشی نزدیک میشود.
برای اینکه شما به یک مدیریت هنری خوب دست پیدا کنید،آیا مدیران هنری شما،در زمینه«لیآوت»کتابهای درسی،یک نظام نامه تهیه کردهاند؟آیا این کار روشمند است یا نه،هرکدام با سلیقهء خودشان پیش میروند و قرار است که بعضی از اشتباهات مجددا تکرار شود؟آیا مدیران هنری شما با همدیگر جلسه داشتهاند؟آیا شما برایشان آیتمبندی کردهاید که چینش خوب تصویرگری در کتاب درسی،باید فلان معیارها داشته باشد؟آیا این معیارها تدوین شده؟ همتی:من فکر میکنم تا تدوین یک نظریهء کاملا علمی،هنوز فاصله داریم."