خلاصه ماشینی:
"در این صورت،شانس اینرا خواهی داشت که سایر مردم بخواهند کار تو را بخوانند؛چون آنها را متعجب میکند و البته نوشتن برای ارضای خودت،سرگرمکنندهتر و لذتبخشتر است.
البته بدون آن نمیتوانید خیلی به دلخواه و روان بنویسید، اما نکته جالب این است که اگر به دفترچههای خاطرات و نامههای خصوصی نویسندگان بزرگ نگاهی بیندازید،میبینید که آنها هم بیشتر اوقات بدون الهام درونی مینوشتند.
شما چند مجموعه نوشتهاید که شخصیتها در آنها تکرار میشوند آیا با این قصد از اول شروع کردید و اگر جوابتان منفی است،در چه مرحلهای برایتان آشکار میشود که شخصیتها این فرصت را دارند تا در طول چند اثر پرورش بیابند؟ به یک شخصیت علاقهمند میشوم و میفهمم که داستان دیگری هم درباره او وجود دارد.
فکر میکنید برای نویسندگان کتابهای کودک مهم است که این نکته را در ذهن داشته باشند و یا باید این ملاحظات را فراموش کنند؟ آنچه آنان باید انجام دهند،این است که به چیزی توجه نکنند و فقط آن چیزی را بنویسند که میخواهند.
آیا کتاب شما سؤالات بزرگی را که در زندگی وجود دارد،مطرح کرده است؟مثل خدا،کلیسا،خیروشر،عشق؟آیا از اینکه با خوانندگان نوجوانتان مبارزه کنید،هراسی ندارید؟آیا زمانی که ابتدا در مقابل یک صفحه سفید و خالی نشسته بودید،آگاهانه قصد مطرحکردن این سؤالات را داشتید؟آیا فکر میکنید نوشتن برای کودکان،یعنی طرح سؤالات مشکل برای کودکان؟ نه.
وقتی کتابم بهصورت فیلم و نمایش و غیره اجرا میشود،تنها کاری که از دستم برمیآید،این است که خودم را قانع کنم کسانی که این کار را خریدهاند،میدانند چه کار میخواهند بکنند و آنها را به حال خودشان بگذارم."