چکیده:
کناتوس (قانون صیانت ذات) نوعی تلاش ذاتی است که موجودات بهوسیله آن در صیانت از هستی خود میکوشند. اسپینوزا پس از تبیین کناتوس و توجیه مسئله خودویرانگری (خودکشی)، بسیاری از مفاهیم رایج سنت ماقبل خویش را انکار میکند و پس از معنابخشی متفاوت، آنها را با آموزه کناتوس بازخوانی و بازتعریف میکند. اسپینوزا با انکار تفسیر غایتشناسانه (Teleological) از حوادث عالم، تبیین غیرغایتشناختی از آنها را با مفهوم خواهش(desire) و مفهوم میل (appetite) عرضه میکند که ریشه در اصل کناتوس دارند. او تفسیر خاصی از مبنای اعمال اخلاقی به دست میدهد و خیر اخلاقی را در «خواست انسان و ذات اشیاء، جای میدهد. از آن رو که در نگاه اسپینوزا اخلاق ریشه در ضرورت فلسفی دارد، میکوشد اخلاق خاص خود را بر یک مبنای قوی اخلاق خودخواهی فردی (نفع شخصی) بنا کند که ریشه در آموزه کناتوس دارد.
خلاصه ماشینی:
"اما در نگاه نویسنده، حقیقت امر این است که در جهت استنتاج اصل کناتوس، اولین حرکت بهوسیلۀ قضیۀ 5 صورت میگیرد، به دیگر سخن، استدلال اسپینوزا برای اثبات کناتوس از قضیۀ 5 آغاز میشود آنجا که میگوید: «اشیاء، از این حیث که میتوانند یکدیگر را از میان بردارند، بهطبع با هم متضادند، یعنی امکان ندارد که در موضوع واحدی با هم اجتماع کنند» (همان: 151)؛ چرا که در خود یک شیء چیزی را نمیتوانیم بیابیم که سلب نفس خود کند.
اما چنین چیزی نمیتواند قضیۀ 4 را نقض کند؛ چرا که نابودکردن یک بخش از خود، نابودکردن خود قلمداد نمیشود؛ برای اینکه گاهی ممکن است سلامتی Z نیازمند این امر باشد که بعضی از بخشهای آن را بخش دیگری نابود میکند که این امر نه تنها در راستای نابودی z است، بلکه در راستای سلامتی و حفظ آن تعریف میشود (Bennett, 1984: 240-241).
اگر منظور ذات و طبیعت اشیاء x و y باشد، آنگاه این سؤال طرح میشود که منظور از ذات یک شیء چیست؟ و چرا یک چیز نتواند ذات خود را نابود کند؛ بدین معنی که نتواند ذات خودش را بدون دخالت عوامل بیرونی از دست بدهد؟ در تعریف 2 فصل دوم کتاب اخلاق اسپینوزا در تعریف ذاتی بیان میکند: «ذاتی شیء چیزی است که وجودش مستلزم وجود آن شیء و عدمش مستلزم عدم آن باشد؛ به عبارت دیگر، ذاتی شیء چیزی است که ممکن نیست شیء بدون آن، و همینطور آن بدون شیء، وجود یابد یا به تصور آید» (اسپینوزا، 1392: 71)."