چکیده:
تصویرشناسی، تلاشی است برای شناخت دقیق و بهتر قضاوت دیگران دربارۀ خود و نیز کنار زدن لایههایی از متن و فهم واقعیتها یا تحریفها، دیگرسازیها، و دریافتهای خاصی که درک اثر ادبی را بهعنوان جلوهگاه اندیشهها و برداشتهای ذهنی نویسنده برای مخاطب ممکن میسازد. هدف این مقاله، تبیین تاریخیـفرهنگی تصویرهایی است که ادوارد پولاک، سفرنامهنویس آلمانی، از سبک زندگی، اوضاع معیشتی، آدابورسوم، سنتها، عادتها و هنجارهای اجتماعی ایرانیان دوران قاجار ترسیم کرده است. این مقاله مبتنیبر «خوانش متن در پرتو رویکرد تصویرشناسی» به روش توصیفیـتحلیلی است. پژوهش حاضر، ابتدا خوانش خود را بر روایت پولاک در دو سطح کلی و بهصورت نگاه مثبت و نگاه منفی مطرح کرده است، سپس مصداقهای تصویرهای متن با نگاه مثبت را در قالب همسانانگاری و تحسینگری «من» از جغرافیای «غرب» به فرهنگ «دیگری» (ایران) در «شرق»، بررسی کرده است. و در سطح دوم، با درنظر گرفتن نگاه منفی وی که مبتنی است بر الگوی رایج شرقشناسی در ابعاد تضاد و تقابلهای شناختشناسانۀ میان دو هویت «من» و «دیگری» با توجه به موقعیت «غرب» و «شرق» در ابعاد کلیشهپردازی و تعمیمسازی، بزرگنمایی تقابلها، و تحقیر و توهین، به خوانش تصاویر پرداخته است.
خلاصه ماشینی:
نامور مطلق (1388 و 1393)، نظری منظم و دیگران (1395) و نانکت (1390) نیز در نوشتههای خود به تحلیل و تبیین برخی مباحث نظری این رویکرد پرداختهاند، اما پژوهش حاضر بر آن است که براساس چارچوبهای ادبیات تطبیقی و با توجه به مبانی اصلی روش تصویرشناسی در خوانش دیدگاههای پولاک، به روش توصیفیـتحلیلی به بررسی چگونگی تصویری که وی از فرهنگ ایرانی ارائه میدهد، بپردازد.
بههرحال، خوانندۀ این مقاله با این موضوع روبهرو خواهد شد که پولاک مانند بسیاری از شرقشناسان، در برداشتهای خود و ترسیم سیمای فرهنگ ایرانی، تابع کلیشهها و انگارههای ذهنی خود بوده است و با این پیشفرض که «خود»، ملاک عقلانیت و حقیقت است، از نگاه «خود» فراتر به معرفی «دیگری» پایینتر پرداخته است که نگاهی فرادستی است و در انتخاب خطوط و زوایای مورد توجه خود، برای انتقال، بیشتر گزینشی و سلیقهای عمل کرده است.
سفرنامه پولاک به این سبب از نظر مطالعات ادبیات تطبیقی دارای اهمیت است که سفرنامهنویس درنظر دارد «راههای آشنایی با فرهنگ ایرانی را برای اروپاییانی که به قصد مسافرت وارد ایران میشوند، نشان بدهد و تصویرهای ذهنی خود را که حاصل تجربههای واقعی (نزدیک) خودش است، انتقال دهد» (پولاک، 1361، 9).
این موضوع نشان میدهد که وی تجربههای مستقیم و غیرمستقیم فراوانی در مورد فرهنگ ایرانی داشته است که از میان آنها نوع تصویرهایی که جیمز موریه در کتاب «حاجیبابای اصفهانی» ارائه میدهد، بسیار تأثیرگذار بوده است؛ بهگونهای که پولاک میگوید: I.