چکیده:
آرکی تایپ یا کهن الگو به انگارههایی یکسان و مشترک در ذهن و ضمیر ناخودآگاه گفته میشود که در هر عصری به شکل باورهای رایج آن دوره خود را نشان میدهد. هنرمندان نیز برای آفرینش هنری از صور ذهنی و تخیّلاتی بهره میگیرند که ریشه در ناخودآگاه جمعی دارند. این تصاویر ذهنی در روند آفرینش هنری به لایههای خودآگاه ذهن میرسند و اثری هنری خلق میشود. بخش خودآگاه، آرکیتایپ را به شکل نماد و سمبل درک میکند. بنابراین در ادبیات پرداختن به آثار سمبولیک و نقد کهن الگویی آن میتواند برخی ویژگیهای شخصیتی و روانی هنرمند را که برخاسته از اندیشه و احساس تبار اوست نشان دهد. یکی از رایجترین کهن الگوها، کهن الگوی «شب» است. تکرار واژه «شب» (بیش از 400 بار) در شعر شاملو، این واژه را به عنوان یک آرکیتایپ به ما معرّفی میکند. این واژه به عنوان نمادی از آنیما، مفاهیمی دیگر چون تاریکی، اندوه، تنهایی، سکوت، وحشت، ناامیدی و مرگ را نیز در شعر شاملو میرساند.
Archetype refers to the equal and the common icon of the human that is manifested in the shape of the common beliefs of each era.
The artists make use of the mental imagination in order to create an artistic masterpiece that has their roots in the mass unconsciousness. These mental images will reach to the conscious layers of the brain in the mainstream of the creation of artistic masterpieces. So the artist’s masterpieces created this way. The part will understand the archetype as a symbol. Therefore, in the literature, dealing with symbolic works and the criticism of which from an archetypical point of view could reveal from of the psychological and personal features of the artist that has its roots his thoughts and feelings. One of the most common of the archetypes is the "night". The repetition of the word "night" in the poems of Shamloo (more than 400 times) introduces the word as an archetype. The word "night" as a symbol of Anima contains other concepts such as darkness, sadness, solitude, silence, frightening, hopelessness and death in the poem of Shamloo.
خلاصه ماشینی:
» (شوالیه و گربران، 1384: 85) بسامد بالای واژه «شب» در شعر شاملو (بیش از 400 بار) گذشته از این که نشانگر جامعه ظلم زدهای است که شاعر در آن زندگی میکند، میتواند بیانگر پیوند عمیق شاملو با دنیای شب و اسرار نیز باشد.
(هوای تازه، راز/ 188) 2ـ شب، نماد تاریکی اگرچه شاملو در شعر خود با نگاهی واقع گرایانه ـ اگر واقعگرایی جایی در شعر داشته باشد ـ خوبی و بدی را در کنار هم میآورد، عشق را با مرگ قرین میکند، هم از روشنی میگوید و هم از تاریکی؛ و کوشش فراوان دارد تا خوانندهاش را به صبحی روشن نوید دهد، اما آن چنان فضای جامعه تاریک و تیره است که ناخودآگاه فضای شعر شاعر نیز تیره میشود.
هرگز شب را باور نکردم چرا که در فراسوهای دهلیزش به امید دریچهای دلبسته بودم (لحظهها و همیشه، وصل 4/444) 3ـ شب، نماد اندوه «شب» با فضای تیره، ساکت و خموده همواره یادآور غم و اندوه است و گرچه شاملو شاعر خروش و امید است، گاه نمیتواند از سایه اندوه شب برهد: دیگر پیامی از تو مرا نارد این ابرهای تیره توفانزا زین پس به زخم کهنه نمک پاشد مهتاب سرد و زمزمه دریا (هوای تازه، بازگشت/ 90) این فضا بیشتر در شعرهایی احساس میشود که حوالی سال 1330 سروده شده.
با هفت قفل جادو بسته است (ابراهیم در آتش، شبانه/ 721) این یأس و ناامیدی گرچه ریشه در شکستهای سیاسی دارد اما گاه به اشعار عاشقانه شاملو نیز نفوذ میکند: فریادی و دیگر هیچ.