چکیده:
برخورد رستم و اسفندیار در شاهنامه اگرچه از جهات تاریخی امکان وقوع آن نیست، و این دو
پهلوان در یک فاصلة زمانی ششصد ساله قرار دارند، امّا ذهن خلاّق فردوسی یا داستان پردازان بر
پایة عواطف خاصّ خود داستانی با گره های کور و البته نمادین ساخته اند. این دو پهلوان و همچنین
گشتاسپ پدر اسفندیار نمایندگان سه گروه اجتماعی هستند که هر یک آرزوی خاص دارند و
انتظاری ویژه، نگارنده در این گفتار به تحلیل داستان پرداخته است.
خلاصه ماشینی:
این دو پهلوان و همچنین گشتاسپ پدر اسفندیار نمایندگان سه گروه اجتماعی هستند که هر یک آرزوی خاص دارند و انتظاری ویژه، نگارنده در این گفتار به تحلیل داستان پرداخته است.
او میخواهد جامعة دینی خود را با حاکمیت دولت که در انحصار پدرش گشتاسپ است آشتی دهد و جهانبینی مبتنی بر اخلاق را در این جامعة ذهنی متحقق کند.
اما برای رستمی که صدها سال مدافع ایران بوده و تاجبخشی کرده است به پیشگاه گشتاسپ آمدن یا بند اسفندیار را گردن نهادن امکان ندارد.
او در رویارویی با شاهزادة جوان حفظ خویشتن و نگهبانی از جامعة سیستان را اصل میشمارد چرا که قدرت مادی خود را چند صد سال در یاری ستمدیدگان و دفاع از مردم به کار گرفته است.
میخواهد قدرت معنوی را با تزویر به قدرت مادی مهاجم پیوند دهد و حکومت گروهی غیرعادلانه را پیریزی کند؛ بنابراین نبرد اصلی او با اندیشة اسفندیاری است نه چیز دیگر.
اما حکومتگری هم عوامل و شرایطی دارد زیرا به هر دو قدرت ـ مادی و معنوی ـ نیازمند است.
جامعة ذهنی اسفندیار مبتنی بر اخلاق و متکی بر دین است اما قدرت مادی او همان قدرت مهاجم گشتاسبی یعنی به حقیقت حاکمیت زور و تزویر است بنابراین اسفندیار از یک سو تحقق جامعة اخلاقی و انسانی را در دل دارد و از سوی دیگر در اندیشة احراز حاکمیت است.
نبرد اعتقادی اسفندیار با رستم و با تزویرگرایی پنهان گشتاسپ، و برخورد گشتاسپ با اندیشة اسفندیاری و علاقة او به حفظ حاکمیت و این سه نمایندگان جامعههای ذهنی یا واقعی هستند.