چکیده:
در ابیات و اشعار بعضی از شعرا از گذشته تا دوره معاصر، اشاره هایی به نامها و داستانهای ملی- پهلوانی ایران یافته می شود که ماخذ آنها شاهنامه فردوسی، منظومه های پهلوانی پس از آن و متون ادبی و تاریخی رسمی نیست بلکه توضیح و گزارش آنها را باید در روایتهای نقالی (طومارها) و صورت شفاهی- عامیانه برخی داستانهای شاهنامه جست. راه یابی این گونه تلمیحات حماسی به شعر فارسی به دلیل رواج فن نقالی و داستان گزاری شفاهی در ادواری از تاریخ اجتماعی ایران و علاقه همگانی به این روایتها بوده است. در این مقاله بدون اینکه استقصایی تام صورت گرفته باشد، بیست و هفت اشاره داستانی به نامها و روایات نقالی و شفاهی- مردمی در شعر سخنوران مختلف از سده ششم تا امروز آورده و بررسی شده و یازده تلمیح مبهم نیز که احتمالا برگرفته از این نوع روایتهاست برای توجه و تحقیق پژوهشگران معرفی شده است.
خلاصه ماشینی:
در فرهنگ هاي عمومي مانند لغت نامۀ دهخدا و مآخـذي که به صورت تخصصي به موضوع تلميحات شعر فارسي پرداخته اند١، غالبا آن دسـته از نام هاي شهرياران و پهلوانان و اشارات داستاني، معرفي و شاهد/ شـواهد شـعريشـان ذکر شده است که در شاهنامۀ فردوسي و يکـي دو منظومـۀ پهلـواني پـس از آن (نظيـر: گرشاسپ نامه و بهمن نامه ) آمده است ؛ اما با بررسي دقيق تر ديوان هـاي شـعر بـه ويـژه در روزگار صـفويه و قاجـاري بـا نـوع ديگـري از تلميحـات و اشـارات حماسـي مواجـه ميشويم که منبع آن هـا روايـت هـاي نقـالي و گـزارش هـاي شـفاهي- عاميانـه دربـارة شخصيت ها و رويدادهاي حماسي- اساطيري ايران است و بـدون آگـاهي از ايـن گونـه روايات و به صرف مراجعه به شاهنامه ، منظومـه هـاي پهلـواني و متـون رسـمي ادبـي و تاريخي نميتوان توضيحي دربارة اين اسامي و اشارات يافت و درنهايت به معناي بيـت و مقصود اصلي گوينده رسيد.
ظاهرا اين داستان يـا روايتـي مشـابه کـه در آن اکـوان خـلاف مـتن شاهنامه ، در داستان بيژن و منيژه نقش داشته ، در سده هاي پسين نيز رايج يا شناخته شـده بوده است و اينکه هماي شيرازي (قرن ١٣ق ) به «رنج کشـيدن بيـژن در چـاه از دسـت اکوان » اشاره کرده ، شايد براساس چنين روايت شفاهي است که در ميان منابع چاپ شده تا امروز نيست : شــنيدي داســتان بيــژن و هنگامــۀ تــوران که اندر چه ، چه ها آمد به سر از دسـت اکـوانش شنيدي در جهان افسانه اي ليکن ندانسـتي که باشد بيژن و خود کيست اکوان چيسـت تـورانش تو را جان بيژن و توران تن و اکوان بود حرصـت که اندر چـاه خـواري داده نفـس پيـرانش (هماي شيرازي، ١٣٦٣: ٣١٩) اين نکته را هم بايد يادآوري کرد که در يکي از گزارش هاي کردي داسـتان بيـژن و منيژه ، خود اکوان ديو به جاي پسـرش برخيـاس - کـه در ادامـه (شـمارة ٢٠-٢) اشـاره خواهد شد- بر سر چاه بيژن با رستم رويارو و کشته ميشود (ر.