چکیده:
مطالعات فیلسوفانه درباره دین پیشینه بسیار طولانی و قدمتی به اندازه خود فلسفه دارد، ولی اصطلاح «فلسفه دین»[1] و نگارش کتابها و مقالات با این عنوان پدیدهای نسبتا نو و متعلق به دوران مدرن است. فلسفه دین یکی از پرتحرکترین حوزههای پژوهش فلسفی در دوره معاصر است. با اینکه این دانش مقیّد به فلسفه یا دینی خاص نیست، اولا، فلسفه دین رایج در دامان مسیحیت پدید آمده و بالیده است، و عمدتا تحت تاثیر این دین قرار دارد و، ثانیا، این دانش مبتنی بر فلسفههای موجود در مغربزمین، بهویژه فلسفه تحلیلی، است. با این حال، امکان پژوهش فلسفی در حوزه سایر ادیان، از جمله اسلام، و مبتنی بر دیگر نظامهای فلسفی نیز وجود دارد. به همین رو، شایسته بلکه لازم است که فلسفه دین اسلامی نیز ناظر به محتوای این دین سترگ و متکی بر فلسفه قویم اسلامی پدید آید تا استحکام و اتقان اسلام و برتری آن بر سایر ادیان بیش از پیش نمایان شود و زمینه پاسخگویی به شبهات پیرامون آموزههای آن فراهم گردد. سوال اصلی تحقیق پیش رو این است که اهمّ رویکردهای موجود یا قابل تاسیس در فلسفه دین کداماند؟ این تحقیق به روش توصیفی ـ تحلیلی به سامان رسیده است
Philosophical study is of the same historical background as that of philosophy itself; the field of philosophy of religion, however, and works compiled on that are new and belong to the modern age and it is a dynamic field of study today. Though the field is not limited to a special philosophy or religion, it has appeared and flourished in Christian space and mainly influenced by it; moreover, philosophy of religion is based upon present Western philosophies, particularly on analytic philosophy. It is, therefore, a necessary case for an Islamic philosophy of religion to appear, make particularities of Islam and Islamic philosophy clear, show superiority of Islam and Islamic philosophy and prepare the ground for answering objections. In any case, the question of the study runs as: what may be regarded as the most considerable approaches, including those presented and those may be supposed both?
خلاصه ماشینی:
"تقابل در تاریخ / تاریخ گرایی: تاریخ فلسفه و اندیشه در فلسفۀ قـاره ای جایگاهی مهم دارد و فیلسوفان این سـنت مـدعی انـد کـه هراندیشـۀ فلسـفی را بایستی با توجه به پیشینۀ تـاریخی و دیـدگاه هـای فیلسـوفان گذشـته دربـارة آن ملاحظه کرد، در حالی که چنین نگاه تاریخی در فلسفۀ تحلیلی چندان مورد اعتنا نبوده است و فیلسوفان تحلیلی ـ تحت تأثیر پوزیتویسـم ـ مایـل انـد کـه مسـائل / فلسفی را فارغ از ریشه های تاریخی آن مورد بررسی قرار دهند.
بـا عنایـت بـه سازواری باورهای اسلامی با یافته های عقلی در فلسفۀ دین ، این دانش وسـیله ای سودمند و کارا برای نشان دادن حقانیت دعاوی اسلام و اثبات درستی آن اسـت .
ولی، در این صورت ، آیا فلسفۀ دین مبدل به کلام نخواهد شد؟ پاسخ منفی است ، زیرا ملاک فلسفی بودن تنها همین است که در مقام اثبات (داوری) مسائل ، تنهـا، از استدلال عقلی استفاده کنیم ، و هیچ مقدمه و پیش فرض وحیـانی را جـایگزین مقدمات عقلی نکنیم و اتفاقا اعتقادات اسلامی، مانند وجود خداوند و صـفات او [از توحید، خالقیت ، ربوبیت ، علم ، حیات ، قدرت و اراده )، ضرورت وحی، نبوت عامه ، جاودانگی نفس ، و معاد، همگی، با استدلال های عقلی قابـل اثبـات اسـت .
با این حال ، نه فلسفۀ تحلیلی و نه فلسفۀ رقیب آن ، یعنی فلسفۀ قاره ای، به دلیل کاستی ها و اشکالات فـراوان شـان ، شایسـتگی لازم بـرای کاوش فلسفی در حوزة دین را ندارند، در حالی که فلسفۀ اسلامی، بـه دلیـل دارا بودن مبانی و اصولی استوار و مستحکم ، شایسته ترین فلسفه برای مطالعۀ عقلانی دین به شمارمیآید."