چکیده:
در سفر تخیلی که در میان مردمان سرزمینهای خاور دور مطرح بوده و مقبول ساکنان مغرب زمین و برخی فرق منسوب به اسلام واقع شده است، سفر از لحظه مرگ شروع شده، از مرحله میانی توهمات میگذرد و به بازگشت نهایی به جسم در قالب جاودانگی اسطورهای در چهارچوب یک تئوری درباره تولد دوباره میانجامد، و روح الزاما در جهت خاصی سیر میکند. به سبب همسانانگاری چرخه زندگی تناسخباور و بازگشت روح به این دنیا در جوهر رجعتاندیش، برخی تلاش کردهاند، با طرح شبهاتی، رجعت را با چالش مواجه کنند، تا آنجا رجعت را همان تناسخ بدانند و شیعیان را که قایل به رجعتاند همان تناسخیه بدانند. آنچه این مقاله در پی حلّ آن است این است که تمایز و تباین ماهوی رجعت و تناسخ را با مبانی سیر نفس در قوه و فعل بررسی کند و به این سوال پاسخ دهد که «اگر نفس رجعی با ادله فلسفی و کلامی ثابت شده است، آیا روح تناسخی هم میتواند شکل بگیرد؟»
Raj`ah, returning, and reincarnation have been believed in by far eastern, and western people and some groups in Islamic world. Though the ideas are essentially different, one may find some cases of resemblance between them and it is, therefore, worthy of more studies. The resemblances have caused some to oppose raj`ah as being the same as reincarnation and the Siites believing in it as those believing in reincarnation. Such being the case, the question show itself as: what is the essential deference between raj`ah and reincarnation? The paper has focused on human soul`s movement in potentiality and actuality. It should be made clear that given rej`i soul, may one speak of the existence of reincarnated soul also. As explained, those posing such question have not paid attention to the difference between perfection and returning back.
خلاصه ماشینی:
"حال ، اگر نفس بالفعل در رجعت بخواهد از عالم غیب به عالم ماده برگردد، لازم است آنچه برای او به فعلیت رسیده دوباره بالقوه شود و این از منظر عقل محال است ، کما اینکه لازمۀ تناسخ نیـز چنـین اشـکالی است که نفسی که حرکت تکاملی خود را طی نموده و قوه را پشت سر گذاشـته است اگر بخواهد با یک بدن مادی بالقوه ترکیب شود، معنای آن تبدیل فعـل بـه قوه است ، یعنی حرکت قسری از فعل به قوه .
اما اگر بخواهیم نفس کامل را، پس از تبدیل آن بـه نقـص و قـوه کـردن آن ، متعلق به جنین کنیم تا به گمان خودمان ، ناهماهنگی بین نفس و بدن را برطـرف کرده باشیم ، اصطلاحا، به آن بازگشت فعل به قوه میگوییم که محال است زیرا: اولا، این فعلیت دیگر ماده ای ندارد که تبدیلات را بپذیرد ـ تبدیل مخصوص ماده است ـ و اصولا لازمۀ ترکیب طبیعی عدم امکان بازگشت است ، مگـر اینکـه چنین صورتی ـ با اولین تبدیل خود ـ معدوم گردد و چیزی که معدوم شـد معنـا ندارد که برای بدن دیگری صورت بگیرد.
نتیجه گیری براساس مبانی حکمت متعالیه ، تفاوت رجعت با تناسـخ را بـه شـرح زیـر ارائـه میدهیم : ـ اگر عود و رجوع نفس انسان به همین دنیا به این معنا باشد که نفس انسـان فعلیت هایی را که در مرتبۀ اول حضور مادی اش در نشئۀ دنیا کسب کـرده اسـت دوباره به دست آورد و آن فعلیت ها به صورت بالقوه درآید، این همان ارتجـاع و حرکت قهقرایی است ، که امری محال و باطل است ، چون از اتحاد روحی که بـه مرحلۀ فعلیت رسیده با بدنی که در حال قوه و استعداد اسـت اجتمـاع متضـادان پیش میآید."