چکیده:
در مقاله حاضر آیین سدرهپوشی و کستی بستن در کیش زرتشتی تحلیل و بررسی شده، سپس انعکاس آن در کشتی کرمانجی و شاهنامه فردوسی نشان داده شده است. در مرحله اول، به تعریف لغوی و ساختاری سدره و کستی پرداخته شده و پس از آن، مراسم مربوط به این دو لباس شرح داده شده است. در مرحله دوم، انعکاس و پیوند سدره و کستی زرتشتی با چوخه و کشن کرمانجی و پشمینه، کمند و ازار مذکور در شاهنامه بیان شده است. دستاورد مقاله مبتنی بر این است که چوخه کرمانجی و مراسم پوشاندن آن شباهت بسیاری به سدره زرتشتی دارد، همچنان که پشمینه هوم در شاهنامه هم بیانگر آیین سدرهپوشی در ایران باستان است. کشن کرمانجی از یک جهت، از نظر لغوی و کاربردی شبیه به کستی زرتشتی است، همچنان که کمند هوم و ازار برهمن و فرستاده او در شاهنامه چنین شباهتی دارند؛ از جهتی دیگر، کشن برگرفته از مصدر کشان به معنای کوبیدن است، همانطور که کستی هم در شاهنامه برگرفته از مصدر کستن به همان معناست. کلمه کستی در شاهنامه بیشتر همراه با دو فعل «بستن» و «گرفتن» به کار رفته، به طوری که وقتی به صورت «کستی بستن» درآمده، منظور از آن آیین کستی بستن زرتشتی است و وقتی به صورت «کستی گرفتن» درآمده است، معنای کشتی گرفتن دارد.
In the present research، mores of Kosty close and Sedarh wear is analyzed in Zoroaster religion، then، its reflection is shown in Ferdowsi’s Shahnameh and Kurmanji Wrestling. Kurmanjs are one of Aryan kurds tribes that at the moment most of them is live in the khorasan north. In the first phase، is proceed to structural and lexical definition of kosty and sedrah and after which، is discribed ceremony as to this two dresses. In the second phase، linkage and reflection of Zoroaster kosty and sedrah is expressed with kurmanji koshn and chukhe and kemend، peshmine and ezar in shahname. research result is based on this which kurmanji chukhe and wearing ceremony it more is similar with Zoroaster sedrah، as hum woolen goods in shahname is demonstrator mores of kosty wearing in ancient iran. Kurmanji Koshn is similar with Zoroaster kosty of viewpoint application and lexical، as is similar hum’s lasso and brehman’s train and his messenger in shahname; as well as، koshn is derive from infinitive of koshan mean to thresh، as kosty is derive from infinitive of kostan mean to same. Kosty word is use in Shahnameh get together with the verbs two of close and devest، as its purpose is close-kosty in zoroaster religion when converted to close-kosty and is meaning wrestling when converted to devest-kosty.
خلاصه ماشینی:
يکي از آداب کهن کيش زرتشتي که جزو نشان بروني زرتشتيان محسوب ميشود و تمام آن ها بايد در مدت زندگاني خود آن را تجربه کنند، آيين سدره پوشي و کستي - بستن است .
علاوه بـر اين ، صفت پشمينه پوش همان طور که براي هوم ذکر شده است ، مجازا براي صـوفيان و عابدان نيز به کار ميرود و استفادة چوخه به درويشان و ترسايان نيز منسوب اسـت ؛ بـه طوري که اين موضوع با سدره که لباس ديني است ، ارتباط دارد (برهان تبريـزي، ١٣٤٢: ٢/ ٦٦٩؛ رشيدي، بيتا: ١/ ٥٥٠؛ شمس اللغات ، ١٢٩٤: ١/ ٢٢٦؛ دهخدا، ١٣٨٠: ذيل «چوخا» و «پشمينه »).
و زو بنـــد کســـتي بياموختنـــد ببســــــتند و آذر برافروختنــــــد (فردوسي، ١٣٨٦: ٥/ ٨١، ٨٣- ٨٤، ٨٦، ١٥٤، ١٧٠) 185 در ماجراي گريختن افراسياب از دست کيخسرو همان طور که در بخش پيشـين بـه آن اشاره شد، هوم از بزرگان کيش زرتشتي بوده و علاوه بر پشمينه - که آن را به عنـوان سدره بر تن پوشانده - کمندي هم به عنوان کستي روي پشمينه بر کمر بسته است : بيامــد بــه کــردار شــير ژيــان ز پشــمينه بگشــاد گــردي ميــان کمندي که بر جاي زنـار داشـت کجــا در پنــاه جهانــدار داشــت (همان ، ٤/ ٣١٤) در برخي از لغت نامه ها به نوعي کمند به نام کمند وحدت اشاره شده کـه ريسـماني بوده از جنس پشم ، ابريشم يا چرم کـه درويشـان و عابـدان بـر کمـر يـا زانـوي خـود ميبستند (رامپوري، ١٩٠٤: ٣٦٦؛ داعيالاسلام ، ١٣٣٨: ٤/ ٢٩٨؛ دهخـدا، ١٣٨٠: ذيـل «کمنـد»).