چکیده:
یکی از شاخص های بارز فرهنگ و تمدن در هر دوره وجود تعلیم و تربیت و به تبع آن پرورش صاحبان اندیشه در عرصه علوم، می باشد. این امر برای رشد جامعه و پیشرفت بشر به کار می آید. دوران طلایی حکومت صفوی در ایران با تحولات عمده ای در مبانی زندگی مردم همراه بود. بسیاری از هنرها و صنایع به اوج شکوفایی خود رسیدند و در سایه امنیت به وجود آمدند. تجارت و شهرنشینی گسترش یافت اما این که در زمینه پیشرفت علوم وضعیت به چه شکلی بوده پرسشی در خور توجه است. این مقاله با هدف بررسی وضعیت علوم به واکاوی علوم در عصر صفوی می پردازد. دستاوردهای این تحقیق با بهره گیری از روش
تحقیق تاریخی این است که دوره ای که درباره ی آن مطالعه می کنیم عهد انحطاط دانش های عقلی در ایران و انتقال آنها به کشورهای مجاور و دوران ترقی و توسعه نهایی دانش های مذهبی دوازده امامی در قلمرو دولت صفوی است. به این منظور برای تبیین این موضوع به بررسی وضعیت علوم دینی، علوم عقلی و علوم ادبی وسپس به نقش عالمان در هر علمی و جایگاه آنها در آن عصر می پردازیم .
خلاصه ماشینی:
"(شیرازی،1317، ج1، ص154) -حکمت اشتغال به دانشهای معقول خاصه منطق و حکمت در این دوره به تدریج چنان رایج شد که حتی بیش تر عالمان دین هم به آنها پرداختند و اگرچه بعضی از علما، سخت با این امر مخالف بودند اما گروه بزرگی به تحصیل حکمت مشآء پرداختند و به این سبب در شرححال بسیاری از عالمان معروف در دانش های دینی میبینیم که در حکمت و کلام دست داشته و گاه به تألیف کتاب یا نوشتن شرح و حاشیه در این دانش ها میپرداختهاند، و اما آنان که اختصاصا به حکمت میپرداختهاند یا بزرگانی هستند که به مقامات بلند رسیده و شایسته آن شدهاند که عنوان «حکیم» یابند، یا کسانی بودند که در راه شناخت حکمت، کتاب های اساسی که از عهد فارابی به بعد در ابواب گوناگون فلسفه و کلام نوشته شده بود را میآموختند و سپس به آموزش آنها و گاه نوشتن کتابها و رسالههایی در همان زمینهها و محدود به همان حدود میپرداختند، اما در نوآوری و بنای مکتب جدید ناتوان بودند.
شیراز در پایان قرن نهم و آغاز سده دهم در پرتو وجود ملا جلال دوانی (908 ه) و حوزه مهم تدریس او و به سبب تربیت شاگردان مشهوری که زیردست خود داشت، و نیز بر اثر کوشش های امیر صدر الدین محمد بن ابراهیم دشتکی شیرازی (کشته در سال 903 ه) در نشر علوم و تربیت طالبان علم حکمت و کلام، و هم چنین باوجود عالمان و ادیبان دیگر اهمیت و ارزشی را که از اوان حمله مغول کسب کرده بود، (صفا،1332،ج5،ص292) هم چنان ادامه میداد و چون نوبت تعلیم به امیر غیاث الدین منصور پسر صدر الدین محمد مذکور رسید بر میزان این اهمیت فلسفی بسی افزوده شد."