چکیده:
هدف این مقاله توصیف تمایل و یا عدم تمایل به فرزندآوری در بین افراد بیفرزند ارادی در شهر رشت و فهم کنش آنها در زمینه بیفرزندی بر اساس نظریه «جامعه در مخاطره» و «فردی شدن» بک و بک-گرانشایم است. روش پژوهش، میدانی کیفی و تکنیک پژوهش مصاحبهی عمیق با 13 نفر از افراد بیفرزند است که حداقل 5 سال بیفرزندی ارادی داشتهاند. یافتهها نشان میدهند که افراد داشتن یا نداشتن فرزند را بهمثابه انتخابی میدانند که میتواند بهخاطر انتخابهای دیگر به تعویق افتاده یا سرکوب شود. با این حال، بین دو جنس از نظر گرایش به بیفرزندی تفاوت وجود دارد. به طوری که زنان مادر شدن را برای شکلگیری هویت خود مهم تلقی میکنند، اما مردان چنین نظری درباره پدر شدن ندارند. مهمترین دلایل افراد برای بیفرزند را میتوان در پنج مولفه خلاصه کرد: مسئولیتهای بالای پدرومادری، محدویتهای اجتماعی فرزند برای والدین، محدویتهای زناشویی فرزند برای والدین، هزینههای بالای داشتن فرزند و مخاطرههای بارداری برای زنان. گونهشناسی بیفرزندی ارادی سه دسته از بیفرزندان را نشان میدهد. بیفرزندان دائمی، بیفرزندان موقت و بیفرزندانی که تصمیم مشخصی برای داشتن یا نداشتن فرزند اتخاذ نکردهاند.
The purpose of this article is to describe the desirability of childbearing among voluntarily childless in the Rasht and to understand their action on childlessness on the basis of Beck and Beck-Greensheim's theory of "The Risk Society" and "Individualization". The method of research is qualitative fieldwork and the research technique is an in-depth interview with thirteen individuals who have been voluntarily childless for at least 5 years. Findings indicate that people think on having or not having a child as a choice which can be delayed or suppressed due to other choices. However, there is a difference between the two sexes on tendency to childlessness. Women consider maternity as crucial to their identity, but men do not have the same views about fatherhood. The most important reasons for being childless can be summarized in five category: high responsibilities for child support, social constraints for parents, marital constraints for parents, high child-bearing costs, and pregnancy-related risks for women. The typology of voluntary malformation shows three categories of childlessness. permanent childlessness, temporary childlessness and those who did not have adopted specific decisions to have children or not.
خلاصه ماشینی:
امروزه گسترش فردی شدن و کاهش اثرگذاری ساختارهای سنتی سبب شده است تا افراد در یک جهان مخاطرهآمیز (Beck, 1992; Beck and Beck-Gernsheim, 1995; Beck and Beck-Gernsheim, 2002) قرار گیرند و باید از بین مسیرهای مختلف راهی را برای ساختن هویت خویش انتخاب کنند و خود مسئول برنامهریزی و مدیریت مخاطرات باشند.
بنابراین، میتوان پرسید که بیفرزندی ارادی اخیر دربین مردان و زنان، خواه موقتی و یا دائمی، تا چه اندازه تحتتأثیر فرایندها و تحولات هویتی اخیر و بهویژه عوامل مرتبط با آنها ازجمله فردی شدن و هویتیابی به شیوههای جدید است؟ این افراد در انتخاب بیفرزندی به کدام مؤلفههای فردی شدن، ارزشها، و هویتهای مدرن درمقابل ارزشها و هویتهای سنتی توجه دارند؟ اگرچه تحول الگوی باروری در کل کشور مشاهدهشدنی است، ولی پاسخهای مشخصتری برای سؤالات فوق را شاید بتوان در آن مناطقی از کشور جستوجو کرد که با میزانهای باروری بسیار پایینتری روبهرو بودهاند.
تحقیقات زیادی علل بیفرزندی ارادی را باتوجهبه ویژگیهای اجتماعی ـ اقتصادی (Gore, 2000; Fiedera and Huberc, 2007; Waren and Pals, 2013) و جمعیتی (Jacobson and Heaton, 2010) تبیین کردهاند و بر عواملی چون شغل (بهخصوص زنان) (Abma and Martinez, 2006; Carmichael and Whittaker, 2007; parr, 2009)، درآمد (Gore, 2000; Abma and Martinez, 2006; Miranti et al.
بهعبارتدیگر، فردی شدن درعینحال که به آزادی در انتخاب میانجامد، احساس ناامنی و تلاش برای گریز از مخاطرهها را نیز درپی دارد و این همان آزادی مخاطرهآمیزی است که در دنیای مدرن وجود دارد، زیرا فرد به انتخابگری از میان احتمالات زندگی، مرگ، جنسیت، بدن، هویت، مذهب، ازدواج، پدر و مادری، و روابط اجتماعی تبدیل میشود؛ بهطوریکه دربارة همهچیز باید تصمیمگیری کرد (Beck and Beck-Gernsheim, 2002: 5).