چکیده:
واژه هنر، با توجه به ریشه و معناهایش، فضایلی اخلاقی را تمثیل می کرد که در بستر جهان بینی مردشاهی برآمده بودند. این فضایل مردانه، مقابل ویژگی هایی ایستادند که در جهان بینی زن شاهی بودند؛ جادوگری یکی از این ویژگی ها بود که همچون یک ضدارزش در تقابل با هنر تعریف می شد. هنر با این بار معنایی، در همه ادوار، به عنوان خصلت آزادگان تعریف شد که این تکرارها با توجه به خاستگاه اش (مهرپرستی)، حکایت از رسوخ جهان بینی مهری می کند که واژه در بستر آن بالیده بود. پهلوان آرمانی با تاسی از ایزد مهر، می کوشید رفتار این ایزد را بورزد و در درونش نهادینه کند که همین هنجارها به اندرزنامه های دوران اسلامی هم درآمدند. این مقاله به شیوه ای توصیفی-تحلیلی، نخست به دگردیسی های معنایی واژه هنر می پردازد؛ سپس با بازخوانی داستان فریدون و ضحاک، هنر را بازتاب دهنده جهان بینی مردشاهی می داند که در تقابل با جادو، به عنوان ویژگی برآمده از جهان بینی زن شاهی خودنمایی می کند.
خلاصه ماشینی:
جدا از کسانی که با نگاهی امروزی به تحلیل این اسـطوره نشسـته انـد، می توان به این پژوهش ها اشاره کرد: مهین فر (١٣٨٣) بر اساس منابع پیش و پس از اسـلام به توضیح مفردات و دگردیسی های لفظی و معنایی اعلام داستان پرداخته و بن مایه هـای آن را هم به دست داده ؛ حسین زاده (١٣٨٤) در پـژوهش خـود کـه مطالـب تکـراری و بعضـا ناسودمندی دارد، نسب و القاب اعلام داستان و نمادها و پیوند آنها با رویـدادهای تـاریخی روزگار مادها و هخامنشیان را بیان کرده ؛ مختاریان (١٣٨٧) نمونۀ داستان ضحاک و فریدون را در دیگر روایات هند و اروپایی جسته و با بررسی تطبیقی آنها سعی در راه یافتن به بافت فرهنگی روایات کرده و سرانجام این داستان را الگوی ایرانی شدٔە روایتی کهـن تـر دانسـته ؛ متینی (١٣٦٥) به تحول ضحاک اسطوره ای به ضحاک حماسی پرداختـه و ماردوشـی او را توضیح داده ؛ رستگار (١٣٥٤) خلاصۀ داستان را به دسـت داده و در پایـان وجـوه اهمیـت فریدون را بر اساس شاهنامه نوشته ؛ موسوی و خسروی (١٣٨٨) به کاوه و نقش خدایی او در اساطیر ایرانی پرداخته اند که در اثر پیکرگردانی به مقام پادشاهی و پیشۀ آهنگـری تنـزل می یابد؛ کریستن سن (١٣٨٧) به بازیابی و شکل گیری داستان کاوه و درفش کاویـانی اقـدام کرده و یاحقی و قائمی (١٣٨٦) به چرخۀ تغییرات شخصیت جمشید بر اسـاس روش نقـد اساطیری پرداخته اند.