چکیده:
بعد از یک دوره بی مهری نسبت به شیعیان در طول حکومت سه پادشاه اول سلجوقی(طغرل بیک ،آلب ارسلان وملکشاه) بویژه از اواسط قدرت گیری ملکشاه ، شاهد قدرت یابی تدریجی شیعیان امامی در دستگاه حکومتی میباشیم . در این مقاله زمینه های موثر در فرآیند تقویت تعامل جامعه شیعی با حکومت و مشارکت در حوزه قدرت سیاسی و تصدی امور حکمرانی در دوره سلجوقیان مورد بررسی قرار می گیرد. سوال اصلی چنین مطرح است که با وجود سیاست دینی سلجوقیان که جانبداری از مذهب اهل سنت بود چرا و چگونه شیعیان متمایل به همکاری با حکمرانان سلجوقی شده و در واقع این امر را قابل قبول یافتند. براساس داده های موجود این فرض مطرح می شود که شیعیان برای حفظ جایگاه خود در جامعه و با توجه به اصول و مبانی پس از دوران غیبت که در احکام و اندیشه های آنان موجود بود به همکاری وکسب مناصب تراز اولی همچون دیوانی (وزارت) تمایل یافتند.
خلاصه ماشینی:
"به نظر میرسد فتاوی عالمان برجسته شیعی و برداشت آنها از نوع حکومت و حاکم ـ که همکاری با سلطان جائر را از باب تقیه جائز میشمارد و پذیرش ولایت از سوی سلطان جائر را در شرایط خاصی مشروع میداند ـ یکی از دلایل افزایش نفوذ شیعیان در امور سیاسی و ورود به ساختار قدرت بود و از سوی دیگر دولتهای شیعی برآمده در قرون سوم، چهار و پنجم سبب طرح دیدگاههای شیعی و خارج شدن شیعیان از انزوای سیاسی و افزایش توانمندی آنان در ابعاد سیاسی شد.
بنابر واکاویهای انجام شده در تاریخ تشیع در عصرسلجوقیان، از مختصات این دوره ـ بهویژه نیمه دوم سده پنجم و سرتاسر قرن ششم هجری ـ گسترش روزافزون مدارس دینی در نواحی مختلف بلاد اسلامی 1 و تربیت عناصر ورزیده علمی و فرهنگی 2 و تدریس و تتبع در علوم دینی و به دنبال آن تدوین آثار و کتابهای شیعی، رونق فقهی مکاتب شیعیان و سازماندهی نهاد مرجعیت شیعی به همراه طرح آرای علما پیرامون فقه سیاسی و اجتماعی، اعتبار علمی شیعیان را افزایش داد و موجب تبدیل آنها به هستهای فکری و عقیدتی در جامعه شد که این منزلت شایسته احترام، در عمومیسازی فرهنگ تشیع در دورههای بعد مؤثر بود.
3 ج) اندیشه مسالمتآمیز عالمان آگاه شیعی بر حفظ حیات و استقلال شیعه میتوان گفت که زیربنا و شالوده تفکر شیعیان در تعامل با اندیشه اهلسنت بر حفظ حیات و استقلال بنا نهاده شده بود و تلاش همه جریانهای فعال شیعی بهنوعی برای دستیابی به این عبدالجلیل رازی قزوینی با اشاره به مدارس مربوط به شیعیان و سادات نوشته است: «اگر به تعدید مدارس سادات مشغول شویم، در بلاد خراسان و حدود مازندران و شهرهای شام از حلب تا حران و از بلاد عراق چون قم و کاشان و آبه که مدارس چند است و کی بوده است و اوقاف چند، طومارات کتب خواهد»."