چکیده:
«تشبیه» انسانوار دانستن خداوند، و «تنزیه»، دور دانستن خدا از نقایص مخلوقات است. بسیاری رابطة این دو را مانعةالجمع دانستهاند، و حال آنکه در متون دینی، تنزیه همراه با تشبیه است، بلکه در دل هر تنزیه، تشبه نهفته. در ابتدا، جمع میان تشبیه و تنزیه متناقض مینماید. خداوندی که از نقایص مخلوقات دور است، چگونه بدانها از رگ گردن نزدیکتر است؟ عرفان نظری با ارائة نظامی وجودشناسانه، به تبیین این مسئله نشسته است. ذات حق به اطلاق مقسمی، نهتنها از تشبیه، بلکه از تنزیه نیز مبراست. مقام ذات را میتوان فوق تشبیه و تنزیه دانست؛ زیرا در آن مقام، خلقی راه ندارد. بر اساس وحدت شخصی وجود، حق وجود بالذات حقیقی است و همه جا را فراگرفته. پس از مقام ذات، ماسوای حق، تجلیات، و شئون حق هستند که وجودی بالعرض دارند و البته دارای نفسالامر هستند. وجود بینهایت حق در دل هر ذره، موجود و فراتر از آن نیز هست. این وجود بینهایت دارای تمایز احاطی است و بر همة تجلیاتش، احاطة وجودی دارد. بنابراین، در مقام کثرت، حق بینهایت در دل هر ذره، وجود دارد و آن موطن را پرکرده است، اما در عین حال، از آن نیز فرا میرود و ماورای آن را نیز دربرمیگیرد. پس هر تجلی خداوند در عینحال که حق است، در همان حال حق نیست؛ به این معنا که خلق، حق است؛ اما حق فقط خلق نیست، بلکه ماورای خلق نیز هست.
خلاصه ماشینی:
پس هر تجلی خداوند در عینحال که حق است، در همان حال حق نیست؛ به این معنا که خلق، حق است؛ اما حق فقط خلق نیست، بلکه ماورای خلق نیز هست.
3. ظهور و تجلی در منظومه هستیشناختی عرفانی، مقام ذات مقید به هیچ قیدی نیست و نسبت به همه حقایق مساوی است؛ به این معنا که نمیتوان گفت: در مقام ذات، اسم «علیم» حاکم است و غلبه دارد، اما اسم «قدیر» حاکم نیست و غلبه ندارد، بلکه در عین آنکه ذات همه اسما را به نحو اطلاقی داراست، هیچکدام بر دیگری غلبه ندارد.
بنابراین، در مقام ذات، که اطلاق ذاتی دارد، تمام صفات نیز اطلاقی است، و هنگامی که ذات به صورت کثرات تجلی کند این صفات اطلاقی مقید میگردد؛ یعنی آنچه در کمون بود بارز میشود و ظهور مییابد؛ البته بروزی که حالت و وصف خود ذات باشد؛ یعنی همین مطلق است که به صورت اسمای متعدد درمیآید و همان مطلق مقید میشود.
عرفا معتقدند: تمایز حق از موجودات از نوع تمایز احاطی است، نه تقابلی؛ بدین معنا که چون هویت ذات حقتعالی اطلاق مقسمی است، به نفس همین اطلاق، عین همه اشیاست، و چون هیچ امر محدود و متعینی مطلق نیست، به نفس همین اطلاق، غیر همه اشیا نیز هست.
آنکه خداوند را به اطلاق مقابل تقیید تنزیه میکند، هرچند مرتبه حق را فوق مقیدات قرار میدهد، اما نمیداند که این اطلاق نیز خود نوعی تقیید و منافی اطلاق حقیقی است، وی میگوید: قایل به تنزیه بلاتشبیه از آن جهت که مقید حق مطلق است، ناقص المعرفة است؛ زیرا که محدد حق غیر محدود است.