چکیده:
بوف کور از همان زمان نگاشته شدن تاکنون با بازخوردهای متفاوت و خوانشهای گوناگونی، همچون شرح، بازخوانی، نقد، بررسی، تحلیل، تفسیر و تاویل، مواجه شده است. در ارزیابی و تحلیل شماری از منتقدان از این رمان کوتاه، سه فرضیه کلیدی خودنمایی میکند که هر کدام از آنها نیازمند بازکاوی است: برخی از منتقدان داستان را با واقعیت یا تاریخ یکسان فرض کردهاند؛ برخی دیگر داستان بوف کور را شرح احوال و قصه زندگی نویسنده (هدایت) دانستهاند؛ گروه سوم نیز راوی داستان را همان نویسنده بیرونی داستان پنداشتهاند. در این نوشتار، با تکیه بر منابع پایهای شناخت نوع ادبی داستان و تمرکز بر اصول بنیادین این گونه ادبی و عوامل درونمتنی آن، مفروضات سهگانه فوق با ارائه شواهد مختلفی از آثار منتقدان مذکور نقد و بررسی میشود.
خلاصه ماشینی:
در آثار مربوط به شرح و تفسیر بوف کور، بهنظر میرسد نوعی روش تلفیقی خودساخته از کانونهای توجه در مراحل گوناگون نقد و تحلیل داستان وجود دارد؛ به گونهای که در عین حال که به متن و سازههای آن مینگرند، همزمان سیطرة مؤلف (نویسندة ملموس) در متن و سازههای آن و چگونگی دریافت معنا از سوی خواننده/ مخاطب نیز بهگونهای درهمآمیخته مورد نظر منتقدان آن آثار است و این یک آشفتگی آشکار و بیاعتنایی بارز به اصول نظری درک، تبیین و تحلیل اثر ادبی، چه در باور عمومی و چه در متون آکادمیک، بهشمار میآید.
از آنجا که برخی منتقدان راوی بوف کور را نویسندة بیرونی این داستان (هدایت) پنداشتهاند، به تبیین سازة بنیادی راوی و کارکرد آن در داستان میپردازیم تا افتراق روشهای نقد داستان و تبعات هر یک از آنها در دو ساحت رویکرد معطوف به مؤلف و نگاه معطوف به اثر در نقد و تحلیل داستان بوف کور تبیین شود؛ زیرا علاوه بر اینکه «شناخت راوی و تشخیص ویژگیهای او بر تفسیر ما از روایت و واکنشمان در برابر آن تأثیر میگذارد» (پرینس، ۱۳۹۱: 20)، این شناخت صرفا دربردارندة فایدة نظری نیست؛ بلکه به ما این امکان را میدهد تا برخی از تأثیرات مهم داستان بر خواننده را با حفظ فاصلة اخلاقی، فکری، زیباییشناختی، ایدئولوژیکی و غیره بین وجوه گوناگون پیشبینی کنیم.