چکیده:
فلاسفه، حکمت را به دو قسم، نظری و عملی و حکمت عملی را به سه قسم، سیاست مدن، تدبیر منزل و اخلاق، تقسیم نمودهاند واخلاق که یک قسم از حکمت عملی است، مشتمل بر فضایل چهارگانه، عفت، شجاعت، حکمت و عدالت است.
در اینجا این سوال پیش میآید که این حکمت که در زیرمجموعه اخلاق قرار گرفته با حکمت عملی که قسیم حکمت نظری است چه فرقی دارند؟
در این مقاله برآنیم تا دیدگاه بوعلی و مرحوم ملامهدی نراقی درباره فرق حکمت فلسفی و حکمت اخلاقی را بررسی کنیم.
روش تحقیق در این مقاله تحلیلی است و اطلاعات براساس دادههای کتابخانهای و اسناد جمعآوری شده است.
یقسم الفلاسفة الحکمة الی قسمین، نظریة وعملیة. ویقسمون الحکمة العملیة الی ثلاثة أقسام، وهی: سیاسة المدن، وتدبیر المنزل، والأخلاق. والأخلاق التی هی قسم من الحکمة العملیة، تشمل الفضائل الأربعة وهی: العفة، والشجاعة، والحکمة، والعدالة. وهنا یتبادر الی الأذهان هذا السؤال وهو ما الفرق بین هذه الحکمة التی تدخل ضمن مجموعة الأخلاق وبین الحکمة العملیة التی تقع فی مقابل الحکمة النظریة؟ فی هذا المقال، سننظر إلی وجهات نظر بوعلی سینا والملا مهدی ناراغی الراحل حول الفرق بین الحکمة الفلسفیة والحکمة الأخلاقیة. وعند المقارنة بین هذین الوجهات، تکون النتیجة هی أن جواب الشیخ الرئیس یتصف بالشمولیة والجامعیة، وقد أید علماء کبار مثل شیخ الإشراق والملا صدرا رأی ابن سینا، فی حین أن جواب النراقی یفتقر الی الجامعیة اللازمة؛ وذلک لأنه أخذ کلا الحکمتین بمعنی واحد، کما أنه لم یقدم اجابة عن هذا السؤال وهو: کیف یمکن أن یکون هناک حد وسط فی الحکمة النظریة؟طریقة البحث فی هذه المقال هی تحلیلیة ویتم جمع المعلومات بناء علی بیانات المکتبة والوثائق.
Explaining the relations between ethics and power in the thought of any thinker is based on perceiving his/her moral system and studying the relations of the system to politics or power. Accordingly, in the present study, with the aim of evaluating Morgenthau's viewpoint first, we will present and analyze such a structure and then examine its relation to power. The ethical system is based on ontological, epistemological, cognitive, anthropological, and theological principles. In each moral system, at least six elements of the theory of value, fundamental principles, ethical rules, expression of motivational factors, expression of the guarantee of implementation, and justification of the moral system are observed. Morgenthaus encounters some conflicts and problems in his ethical and power relations, which stems from his moral system and his intellectual foundations, while in the moral system of Islam, these conflicts are largely converging and reinforcing each other's and lead to empowering ethics and power by each other. The method of this paper is descriptive-analytic and library-based for collecting information.
خلاصه ماشینی:
ولی این اشکال بر ابنسینا وارد نیست برای اینکه ایشان حکمت باب علم و فلسفه را از حکمت باب اخلاق جدا کرده است.
1. حکمتی که مقسم (تقسیم شونده) است علم به اعیان موجودات است، اعم از موجودات الهی که به قدرت باری سبحان و تعالی موجودند (و از اختیار ما خارج هستند) یا موجودات انسانی که در قدرت و اختیار ما قرار دارند و چون این علم یعنی حکمت که مقسم است قسمتی از موجودات به معنی دوم است (چون یک قسمش مربوط به موجوداتی است که خارج از اختیار ما است که همان حکمت نظری است، ولی یک قسمت از این حکمت مربوط به موجوداتی است که در اختیار ما است که همان حکمت عملی است)، بحث از آن در علم اخلاق اشکال و مانعی ندارد؛ بنابراین نهایت آنچه لازم میآید این است که حکمت موضوعی باشد برای مسئلهای که این مسئله یک جزء از آن (حکمت) است به این نحو که عنوانی در قلمرو آن قرار گیرد و آنگاه بهعنوان ملکه پسندیده یا طریق اکتساب آن، به آن نسبت داده شود.
نراقی پاسخ سوم را به بعضیها نسبت میدهد و میگوید بعضی گفتهاند: مراد از حکمتی که یکی از فضائل چهارگانه است عبارت است از به کار بردن عقل بر وجه نیکوتر و شایستهتر و در اینصورت اصلا اشکال وارد نیست، زیرا حکمت به این معنی عین مقسم نیست بلکه جزو آن است؛ و در این حال باید گفت که حکمت به این معنی همان عدالت است که بیان شد، با اینکه عدالت نیز یکی از فضائل چهارگانه است.