خلاصه ماشینی:
"به طور کلی زمینه ظهور مدیریت ریسک سازمانی را میتوان به دو علت دانست: نخست اینکه پیداکردن علل شکست و زیانهای بزرگ قابل پیشگیری تعدادی از شرکتهای مشهور حیطه اختیارهای هیئت رئیسه شرکت را جهت پذیرفتن ریسکهای شرکت وسیعتر میکند.
وجود چنین محصولات اقتصادی محرکی بود که سبب شد مدیریت این موضوع را مورد بررسی قرار دهد که چه مقدار از ریسک باید در درون شرکت حفظ شود و چه مقدار از آن باید توسط توافقات خارجی متوازن گردد.
یکی از مثالهی اولیه این رویکرد انسجام تصمیمگیری بود که توسط هنیول( lleW yenoH )در سال 1997 جهت محصول قرار داد چند ساله که بیمهها را جهت پوشش دادن به املاک و ریسکهای تعهدات و گزینشها جهت تامین سرمایهگذاری اثرات نامطلوب ناشس از تغییرات پول رایج ارز بر روی سودهای گزارش شده از عملیات بیرونی(خارجی)آن تلفیق میکرد،صورت گرفت.
اگر چه ریسک سهامداران را فقط به صورت غیر مستقیم میتوان اندازهگیری کرد این امر به این موضوع بستگی دارد که چگونه بازار بورس بباری ریسکپذیری مورد انتظار(عدم ثبات) درآمد آتی شرکت که از فعالیتهای شرکت ناشی میشود،قیمتگذاری میکند.
4-نظر به اینکه سرمایهگذاری(تامین مالی) ریسکهایی که شرکت با آن مواجه میشود باید به طور کلی به صورت سرمایهگذاری در شرکت تلفیق گردند،خریداری بیمهنامه و تصمیمات خود بیمهگری و خط مشیهای تامین سرمایهگذاری باید با مدیریت نقدینگی وسیعتر از آن و تصمیمات ساختار سرمایه دقیقا هماهنگ شوند.
مدیر ارشد مالی( OFC )نه تنها مسئول خریداری بیمهنامه است -تا وقتی که این تصمیمات در حیطه کارکرد خزانه شرکت قرار داشته باشد- بلکه مسئولیت خط مشی کلی مالی شرکت را نیز که شامل تامین مالی تمامی ریسکهای نگهداری شده است،به عهده دارد."