چکیده:
مقالهی حاضر تمایز و ترابط فلسفه اصول و فلسفه دین را با رویکرد اسنادی-تحلیلی بررسی نموده است. در پرداخت موضوع؛ فلسفه علم اصول «دانش مطالعهی فرانگر-عقلانی، احکام کلی فرادانشی و فرامسالهای علم اصول فقه» است که به مسائلی همچون چیستی، ساختار، موضوع، روش، مبانی، اهداف و کارکرد علم اصول میپردازد و بدین ترتیب ابتدا توصیف، سپس سنجش و در صورتی لزوم به بوتهی نقد میکشاند و در نهایت راهکارهای برای کارآمدتر شدن علم اصول، در رابطه با استنباطهای فقهی ارائه مینماید. فلسفه دین؛ تفکر فلسفی و عقلانی در باب دین است که گزارهها و اعتقادات دینی را تبیین، ادلّه و شواهد به نفع یا علیه را مطرح و به صدق و کذب آن میپردازد. بین این دو علم، در مباحث زبان دینی، مباحث تفسیر و هرمنوتیک، عقل و دین و نقش عقل در فهم دین، انتظار بشر از دین و قلمرو دین، تعامل و ترابط وجود دارد.
خلاصه ماشینی:
"در مواردی که فلسفه به علم خاص اضافه میشود، (مثل فلسفه علم اخلاق و فلسفه علم اصول)، آنچه مورد بحث است تعریف علم، موضوع و قلمرو علم، مسائل علم، غایت و هدف علم، روش علم، پیشینه تاریخی علم، تحولات علم، مبادی و مبانی علم، ساختار علم، ارتباط علم با سایر علوم و مباحثی از این قبیل؛ در مواردی که فلسفه به یک پدیده یا شیء اضافه میشود.
و نیز آیا علم اصول از علوم حقیقی است یا اعتباری؟ آیا از علت علم اصول سخن میگوییم؟ اگر بلی، کدامیک از علل؟ پارهای از مباحث دیگر هم به همین صورت است، مثلا وقتی گونهشناسی تطبیقی مکاتب اصولی را با رویکرد فلسفی و معرفتشناختی بررسی میکنیم، از کدامیک از علل بحث میکنیم؟ به این ترتیب، وقتی تعریف علامهی بزرگوار جوادی آملی را مرور میکنیم متوجه میشویم که پارهای از استفهامها و یا اشکالات ذیل تعریف ایشان قابل طرح هست.
حاصل آنکه «فلسفه اصول و فلسفه دین» در پارهای از مباحث در ارتباط مستقیم هستند؛ یعنی بعضی مباحث در هر دو مطرح است، لذا میتوان گفت، مباحثی از «فلسفه دین» بر «فلسفه اصول» تأثیرگذار هستند؛ یا بهصورت تعامل یا بهصورت تعارض؛ بدین معنا که فیلسوف اصولی، باید شبهات در باب آن مسأله خاص را پاسخ دهد تا بتواند مبنا و اساسی برای علم اصول فقه ارائه دهد و فقیه و مجتهد را در این امر، یاری کند."