چکیده:
نظریة عشق الهی در عرفان ایرانی-اسلامی، تحول و تطوری خاص را پشت سر گذاشته است و پس از تشکیلشدن در بستر جریانهایی خاص، متحول شده و در نهایت تکامل یافته است. جوانب این نظریه در موضوعاتی مانند انواع و مراتب عشق، جواز یا عدم جواز انتساب آن به حضرت حق، رابطة عشق حقیقی با معشوق مجازی و رابطة عشق با هستیشناسی عرفانی، به اشکال مختلف و گاه متناقض در متون عرفانی مطرح شده است. مسئلة این پژوهش که به روش تحلیلی-توصیفی صورت گرفته است، بررسی سیر شکلگیری و تطور این نگرشها و معرفی جریانهای اصلی، مرتبط با نظریة عشق الهی در نثرهای عرفانی فارسی است. صوفیه در دورههای آغازین، درخصوص اطلاق لفظ «عشق» درمورد خداوند احتیاط کردهاند و عمدتاً با تکیه بر آموزههای قرآنی، لفظ «محبت» را بهکار گرفتهاند، اما از قرن پنجم به بعد، بهرغم مخالفتهای متکلمان و فقها با این موضوع، از مفهوم قرآنی محبت، به لفظ «عشق» گرایش پیدا کردهاند. انکار ابتدایی، پذیرش نسبی در قرن چهارم و پنجم و پذیرش مطلق از قرن پنجم به بعد، سیر تطور این نظریه را در بین صوفیه نشان میدهد. همچنین بهنظر میرسد این نظریه با شاخصهها و جلوههای گوناگون، در بستر جریانها و مکاتبی چون مکتب خراسان، مکتب شیراز و در بستر اندیشههای سهروردی و ابنعربی جلوهگر شده است. البته جریانها، گفتمانها و نحلههای کوچک و بزرگ عرفانی، فلسفی و کلامی دیگری نیز در پیدایش و تحول این نظریه دخیل بودهاند.
خلاصه ماشینی:
ارژنگ مدی (١٣٨٤) در کتاب عشق در ادب فارسی از سنایی تا حافظ ، مفهوم عشـق را به صورت کلی با تکیه بر آثار منظوم بررسی کرده ، اما جایگاه این نظریـه را در مکتـب هـای مختلف عرفانی نشان نداده است .
(73 :1379 از قرن سوم به بعد که به تدریج تمسـک و تعبـد جـای خـود را بـه شـور و وجـد و حـال صوفیانه می دهد، زمینه های نظریه پردازی دربارة عشق و عرفان نیز به تدریج فراهم مـی شـود؛ بنابراین ، با اسامی عارفان و مشایخی مواجه می شویم که به طور مستقیم از لفظ عشق اسـتفاده نمی کردند، اما از ملحقات و متعلقات این مفهوم در بیان رابطۀ انسان و خداوند بهره گرفتـه - انــد و در قالــب الفــاظی چــون محبــت ، دوســتی ، شــوق و انــس ، تاحــدی ایــن موضــوع را پذیرفته اند.
در قرن هفتم نیز چندین اثر مهم دیگر وجود دارد که همچنـان بـر سـبک و سـیاق آثـار پیشین و در ادامۀ جریان پذیرش مطلق این نظریه ، مقولۀ عشق الهی را به شکل هـای مختلـف مطرح کرده اند؛ از جمله رسالۀ عقـل و عشـق نجـم الـدین رازی (م ٦٥٤) کـه مؤلـف ضـمن پذیرش کامل نظریۀ عشق الهی ، به پرسـش یکـی از دوسـتانش درمـورد نـزاع عقـل و عشـق پاسخ گفته است .
در قرن نهم و در ادامۀ این جریان ، عبدالرحمن جامی (م ٨٩٨) نیز در آثار خود ابـایی از اطلاق عشق به حب خداوند نداشته و به تبیـین نظریـۀ عشـق الهـی از منظـر مکتـب وحـدت وجود پرداخته است .