چکیده:
تفسیر و تحلیل شعر، فرآیندی است که تنها با بررسی زبانی و بلاغی و یا در چارچوب یک نظریّة ادبی به صورت مجزّا نمیتوان به فهم جامع و حداکثری از آن دست یافت. تفسیر و تحلیل شعر، زمانی دشوارتر میشود که با شعری ناب و هنرمندانه روبهرو میشویم. در مواجهه با چنین شعری، ابهام هنری موجود در نظام معنایی- ساختاری شعر، افق فهم خوانندة مفّسر را با دشواری خوانش و ارائة تحلیلی منسجم رو بهرو میکند. برای تحلیل دقیق چنین متونی به روشی نیاز است که بتواند از تمام ابعاد متن پرسش کند و پاسخ را در بافت زبانی و موقعیّتی متن بیابد و تحلیلی منسجم و قانعکننده از متن ارائه دهد. در این مقاله، شعر «هنوز در فکر آن کلاغم» احمد شاملو بر اساس چنین شیوهای مورد بررسی قرار گرفته و مشخّص شده است در این شعر، شاعر با بهرهگیری هنرمندانه و دقیق از عناصری چون واژهها، ترکیبات، ابهامهای شاعرانه، نمادها و ایجاد تقابلهای مفهومی در پی بیان این اندیشه است که صداها و اندیشههای تازه در جوامع ایستا از سوی متحجران و خشکمغزان همچون بانگ شوم کلاغان، ناخوش و گوشخراش است. این شعر به گونهای بیانگر تقابل سنّت و حامیان آن با نوآوری و پیروان آن است.
خلاصه ماشینی:
عناصر مشخصی چون «صلوة ظهر» «رنگ سوکوار مصر» کـه از صـفات کـلاغ اسـت و مخاطبانی که کوه های پیر و عابدان خستة خواب آلود هستند و کلـه هـای سـنگی دارنـد، چگونه می تواند حضور مثبت نیما را تداعی کند؟»(شاملو، ۱۳۸۳، صص ۱۰۷۷-۱۰۸۸) البته این انتقاد شاملو، منطقی به نظر نمی رسد؛ زیرا متن باز و خلـاق ، تـابع قصـد و نیت مؤلف نیست و هنگامی که متن در حوزة ذهنی خواننده قرار گیرد، از ذهنیت شاعر فراتر می رود و خود را به تأویـل هـا و تفسـیرهای خواننـده مـی سـپارد.
در درون شعر، پرسش های نهفتة دیگری نیز وجود دارد کـه در پیونـد بـا پرسـش مرکـزی است و می تواند پرسش شاعر، راوی و خوانندة شعر باشد؛ چرا آن کـلاغ در درة یـوش در حال پرواز است ؟ چرا آسمان این پرواز، کاغذی مات است ؟ چرا زمان پرواز، هنگـام ظهر نیم روزی تابستانی است ؟ چرا بر فراز زردی برشتة گندمزار بال می کشد؟ موسیقی معنوی این شعر در نتیجة تضاد و تقابل ایجاد شده است .
این تقابل در متن آشکار نیست ، بلکـه بـا دقـت در گزینش هایی که شاعر در انتخاب کاراکتر، فضای شعر و واژگان خاص صـورت داده است ، می توانیم فضای شعر سنتی و شاعران سنت گرا را به طور متقابل در ذهـن تـداعی کنیم ؛ به جای فضاسازی تغزلی و عاشقانه از طبیعت زمـان و مکـان ، از فضـای زمـانی - مکانی ملال آور، سنگین و رخوت آور استفاده کرده است ؛ گندمزاری خشـک و سـوخته در وسط گرمای ظهری تابستانی که آسمانی کاغذی و مات دارد و صدای کلاغی که بـر بالای این گندمزار در پرواز است ، غارغار خشک و بی مفهـومی اسـت بـرای کـوه هـایی بی حوصله و خواب آلود و حیرت زده .