چکیده:
تفسیر کنش متقابل اجتماعی، دغدغة اساسی بسیاری از جامعهشناسان است که دارای رویکردهایی از جمله تفهمی و پدیدارشناختی هستند. هر یک از این رویکردها، بر مبانی معرفتی ویژهای استوار است. حکمت صدرایی، با نظریة انسانشناختی متفاوت، ظرفیت فراوانی برای فهم و تفسیر کنش متقابل اجتماعی دارد. این موضوع، در این پژوهش با روش تحلیلی، مورد بررسی قرار گرفته است. از منظر حکمت صدرایی، انسان جسمانیةالحدوث بوده که با حرکت درونی و تحت تاثیر عوامل خارجی، بسته به میزان به فعلیت تبدیل شدن فطرت و عقل، یا غلبه طبیعت و غریزه، به انواعی از انسان تبدیل میشود. انسان وحشی، اجتماعی و متمدن بالفطره از این جملهاند که با مدلهای تعاملی استثماری، استخدام متقابل و تعامل مبتنی بر محبت و احسان، سه گونه فرهنگ حسی خیالی، وهمی و عقلانی را به ارمغان میآورند. توجه به بستر اجتماعی انواع انسان و سنخهای سهگانه معنا (ذهنی، اعتباری و حقیقی)، تفسیر کنش متقابل دارای سطوحی خواهد بود که از تفسیر بر مبنای قصد و نیت کنشگر، تفسیر بر اساس اعتباریات اجتماعی و ارزیابی انتقادی آن، بر مبنای معانی حقیقی، از آن جمله است.
خلاصه ماشینی:
توجه به بستر اجتماعی انواع انسان و سنخهای سهگانه معنا (ذهنی، اعتباری و حقیقی)، تفسیر کنش متقابل دارای سطوحی خواهد بود که از تفسیر بر مبنای قصد و نیت کنشگر، تفسیر بر اساس اعتباریات اجتماعی و ارزیابی انتقادی آن، بر مبنای معانی حقیقی، از آن جمله است.
اعتقاد به نوعی تأثیر جامعه بر هویت افراد، نوع متوسط بودن انسان و تیپبندی انسان در گونههایی مثل انسان وحشی، اجتماعی و متمدن بالفطره، مدل تعاملی سهگانة استثماری، استخدام متقابل و تعامل مبتنی بر محبت و احسان و سرانجام، گونهشناسی فرهنگ در سه تیپ حسی خیالی، وهمی و عقلانی، ظرفیت تفسیر کنش مبتنی به سه گونه معنی ذهنی، اعتباری و حقیقی را ایجاد میکند که در این پژوهش، با روش تحلیلی مورد بررسی قرار گرفته است.
اما در این پژوهش، گونهشناسی انسان و تعاملات او، گونهشناسی معنا و نسبت آن با تفسیر و تبیین کنش اجتماعی از منظر حکمت صدرایی مورد بررسی قرار گرفته است.
در رابطه با بحث فرهنگ از منظر حکمت متعالیه، که در امتداد بحث سنخشناسی کنش اجتماعی در این پژوهش بیان شده است، پارسانیا (1392) در کتاب جهانهای اجتماعی، به ماهیت این مقوله بهعنوان نظام معنایی حاکم بر جامعه پرداخته و اشارهای نیز به فرهنگهای مختلف عقلی، حسیخیالی و وهمی داشتهاند.
بنابراین، این نظام معنایی حاکم بر جامعه است که در سطحی عمیق بهعنوان لایة بنیادین فرهنگ جامعه که شامل باورهای هستیشناسانه و انسانشناسانه میشود، عمل کرده و شکل و صورت زندگی و فرهنگ هر جامعه و همه اعتبارات و الگوی کنشهای اجتماعی را تعیین کرده، ساختار متناسب با خود را در هر جامعهای ایجاد میکند و در معناکاوی کنش اجتماعی نیز مطالعه این معانی اهمیت خاصی دارد.