چکیده:
این پژوهش، با هدف تبیین ارتباط نفس و بدن بر اساس منابع اسلامی، با تاکید بر نظر ملاصدرا به همراه تحلیلی روان شناختی انجام شد. بدین منظور، به منابع روان شناسی و اسلامی، به ویژه نظر ملاصدرا مراجعه گردید. یافته ها به روش توصیفی ـ تحلیلی تجزیه وتحلیل گردید. نتایج نشان داد که رابطه از طرف نفس با بدن، از سنخ رابطه سببی ـ مسببی می باشد. اما تغییرات در بدن، به نحو سببیت، صرفا نظام منسجم بدن را تغییر می دهد، ولی سبب برای تغییرات روانی، ماهیت تعلقی نفس به بدن است، نه خود دگرگون سازی های بدنی. دو سنخ رابطه وجود دارد: 1. رابطه سببی ـ مسببی که از طرف نفس به بدن اعمال می شود؛ 2. رابطه از نوع همراهی و همبستگی که از طرف بدن با نفس بر قرار است. بنابراین، رابطه نفس و بدن بر اساس منابع اسلامی، به ویژه از نظر ملاصدرا، تعاملی نیست، بلکه سببی ـ مسببی از طرف نفس به بدن و همبستگی از طرف بدن با نفس می باشد.
This study was conducted with the aim of explaining the relationship between soul and body based on Islamic sources، with an emphasis on Mulla Sadra's view and a psychological analysis. To this end، the sources of psychology and Islam، especially the views of Mulla Sadra، were referred to. Findings were analyzed using the descriptive-analytical method. The results showed that there is a causal relationship between soul and body; however، changes in body، by virtue of causation، merely alter the coherent system of body، and mental changes are caused by the nature of soul’s belonging to body، not the self-transformation of body. There are two types of relationship: 1. causal relationship in which causation is from soul to body; 2. relation in the form of correlation and solidarity that is directed from body to soul. Therefore، based on Islamic sources، especially Mulla Sadra’s views، the relationship between soul and body is not interactive; rather، it is a causal relationship directed from soul to body and a relationship based on solidarity directed from body to soul.
خلاصه ماشینی:
سؤالهایی همچون، آیا نفس (روان)، جوهری غیر از بدن است؟ آیا نفس میتواند به صورت مستقل از بدن وجود داشته باشد؟ آیا بدن، بخصوص مغز میتواند بدون نفس به فعالیتهای خود ادامه دهد؟ به عبارت دیگر، مغز فاقد هشیاری، یعنی مغزی که هیچ فعالیت نفسانی در آن مشاهده نمیشود، میتواند همانند مغز زنده و دارای هشیاری فعالیت کند؟ یا اینکه فعالیتهای مغز به هر نحو فقط در ارتباط با نفس معنی پیدا میکند؟ آیا اگر رایانهای بسیار پیچیده بسازیم، ممکن است به صورت اتفاقی روح حیات، تفکر، عاطفه و هیجان را در آن بدمیم و در یک کلام، جان را به آن اضافه کنیم تا جسم بیجان جاندار شود؟ اگر رایانه با همه پیچیدگیها به نفس نیاز ندارد، چرا باید بپذیریم انسان در کنار بدن، عنصر دیگری به نام نفس هم دارد؟ (کالات (Kalat)، 1988).
پنفیلد (1975)، یکی از بنیانگذاران روانشناسی زیستی، پس از سالها فعالیت، بر اساس فرض یگانهگرایی مادی، که روان را حاصل مغز مادی میدانست، به این نتیجه رسید که نظریه دوگانهگرایی درباره انسان منطقیتر است (به نقل از گلاسمن و هداد (Glassman & Hadad)، 2009، ص 60).
یگانهگرایی بر اساس این رویکرد، نفس واقعیتی است که مغز آن را تولید میکند و یا اینکه فعالیتهای نفسانی و بدنی صرفا دو واژه هستند که برای اشاره به جوهر واحد به کار میروند (کالات، 2011، ص 6).
وحدتگرایی در عین دوگانهگرایی: ملاصدرا در تبیین اینکه چرا نفس و بدن بر همدیگر اثر میگذارند و تغییرات یکی بر دیگری نیز نمودار میشود، به نظریه خود در حرکت جوهری متکی است.