چکیده:
فارابی در احصاءالعلوم دو شیوه را در کلام متمایز میکند: استدلالی و غیراستدلالی. در دورة بعد رویکرد استدلالی در کلام بر رویکرد دیگر غالب میشود و کلامی شکل میگیرد که به فلسفه بسیار نزدیک است. از این زمان است که گفتوگو و مفاهمهای گسترده میان فیلسوفان و متکلمان اسلامی درمیگیرد. مبدع کلام فلسفی، فخرالدین رازی است و با خواجه نصیر به اوج خود میرسد. ویژگیهای مهم کلام جدید این است که منطق را به عنوان روش استدلال در کلام اختیار میکنند، موضوعات فلسفی را وارد مباحث کلامی میکنند و از آنها بحث میکنند، با استمداد از آموزههای فلسفی و دیگر علوم سعی میکنند از مدعیات دینی دفاع و آنها را تدوین و تبیین کنند. در این مقاله بنابر سرشت تاریخی موضوع با استفاده از گزارش ابنخلدون و مطالعۀ آثار فخر رازی، کیفیت این تحول بررسی و این ویژگیهای اساسی نشان داده شده است. ادعای این مقاله این است که کسانی مانند غزالی، بهویژه فخر رازی با بهکارگرفتن منطق و اصول فلسفی ماهیت کلام را تغییر دادند و آن را به چیزی متفاوت و مشابه با فلسفه تبدیل کردند.
خلاصه ماشینی:
در ادامـه ابن خلدون توضيح مي دهد که چرا پيوند فلسفه و کلام ناميمون است : [درآميختن کلام و فلسفه ، روش درستي نيست ] زيرا مسائل دانش کلام عبارت از عقايـدي است که آنها همچنان که سلف نقل کرده است از شريعت فراگرفته اند بي آنکه دربـاره آنهـا به خرد رجوع کنند يا خرد را تکيه گاه خويش سازند و تصور کنند مسائل مزبور جز با خرد به ثبوت نمي رسد؛ زيرا خرد از شرع و انديشه هاي آن برکنار است و آنچـه متکلمـان در آن از اقامه حجت ها سخن گفته اند همانا بحثي نيست که حقيقت آن به دست آيـد تـا بـه دليـل دانسته شود آنگاه که معلوم نبود چنانکه شأن فلسفه همين است ، بلکه منظور جست وجـوي نوعي حجت عقلي است که به عقايد ايماني و مذاهب شيوه هاي سلف در ايـن بـاره يـاري کند و شبهه هاي بدعت گذاران را که گمان مي کنند مدارکشان در اين باره عقلي اسـت از آن بزدايد.