چکیده:
شناخت فرهنگ کار و فضای کاری از مباحث مهمی است که سالها مورد توجه صاحبنظران حوزه
جامعهشناسی کار و اشتغال قرارگرفته است. در راستای اهمیت روزافزون شناخت فضای کار در ادارات
و سازمانهای کشورء شناخت فرهنگ کار در بین اعضای هیئت علمی مراکز آکادمیک به عنوان مراکز
پژوهش و تربیت نیروی انسانی» ضروری به نظر میرسد. پژوهش حاضر در پی بررسی عوامل موثر بر
فرهنگ کار در بین هیئت علمی دانشگاهها میباشد. جامعة آماری» اعضای هیئت علمی گروههای علوم
پایه و علوم انسانی دانشگاههای شهر تهران بوده که از این بین» دو دانشگاه الزهراء و شهید بهشتی
انتخاب و در آنها نمونهگیری تصادفی انجام شده است. ابزار پژوهش پرسشنامه است که جهت تعیین
اعتبار سازه از تکنیک تحلیل عاملی و جهت تعیین پایایی از ضریب الفای کرونباخ استفاده شده است.
از بین متغیرها» عدالت سازمانی» مدیریت مشارکتی بر فرهنگ کار تاثیر داشت. از میان مژلفههای
عدالت سازمانی» فرصت پیشرفت شغلی بیشترین تاثیر و فرصت مطالعاتی کمترین تاثیر را بر فرهنگ
کارء و از میان مولفههای مدیریت مشارکتی» تصمیمگیری تاثیر بیشتری بر فرهنگ کار داشته است. از
میان ابعاد فرهنگ کار بعد دلبستگی و علاقه به کار بالاترین امتیاز را دارا میباشد.
خلاصه ماشینی:
در اهمیت مراکز آکادمیک همین بس که دانشگاه ها به عنوان عامل کلیدی توسـعه اجتماعی ، اقتصادی ، فرهنگی و سیاسـی جوامـع بشـری نقـش حیـاتی در امـر آمـوزش سرمایه انسانی ایفا می کنند و اعضای هیئت علمی به عنوان یکی از بزرگ ترین سـرمایه - های هر جامعه و نیز یکی از پراهمیـت تـرین عناصـر نظـام آموزشـی نقـش حسـاس و سرنوشت سازی در تربیت نیروی متخصص ایفا می کنند و ثمره تلاش آن هـا در نهایـت رشد و توسعه جوامع بشری را در پی دارد؛ لذا با توجه به اهمیت دانشگاه و آموزش در این حیطه شناخت فضای فرهنگ کار که در آن اساتید به تدریس و پژوهش می پردازند، لازم و ضروری به نظر می رسد که این پژوهش سعی دارد به بررسی فرهنگ کار در این محیط بپردازد.
آیا موفق بوده اند؟ چرا آموزش های ما از یک سمت می روند و یادگیری ها از سـمت دیگـر؟ بدفهمی هایی که گریبانگیر جریان آموزش اند ناشی از چیست ؟ ما به ایـن مـاجرا تسـلط مفهـومی پیـدا نخواهیم کرد مگر آن که به این پرسش پاسخ دهیم که اصولا افراد و یادگیرندگان چگونه بـه درک معنـا دست پیدا می کنند و به سخن دیگر و دقیق تر، آنان چگونه معنا را می سازند؟از همین آغاز ما بـا چهـار جریان عمده در این قلمرو مواجه ایم : روان شناسـی فرهنگـی کـه آمـوزش را در قلمـرو فرهنـگ قـرار می دهد؛ روان شناسـی گفتگـویی کـه آمـوزش را در پهنـۀ تعامـل زبـانی و بـه منزلـه امـری گفتگـویی صورت بندی می کند؛ مطالعات و بررسی هـای اجتمـاعی – فرهنگـی و اجتمـاعی – زبـان شـناختی کـه ساختارهای اجتماعی و زبان شناختی را به صورت درهم تنیده در امر آموزش دخیـل مـی داننـد.
فهم روایی به عنوان مسئله ای زبـانی ، فهـم را زیر تأثیر خود قرار می دهد و بر این باور است که اساسا آموزش در چارچوب زبان شکل می گیرد.