خلاصه ماشینی:
"(25) حال که روشن شدکه اهل سنت آخرین کسانی بودند که درباره «امامت و سیاست» سخن گفتند و «کلام» آوردند و آنها در آغاز کار خود رویدادهای تاریخیای را که شیعه در مشروعیت آنها تردید میکرد و نمیپذیرفت درستبه همان سبک اهل حدیث روش روایت و اسناد توجیه میکردند;اکنون میتوان این نکته را که چرا [تا آن زمان] نظریهپردازی برای حکومت در میان اهل سنت آغاز نشده بود، تبیین کرد.
بر این پایه، متکلمان و فقیهان اهل سنتبرای این که اثبات کنند امامتبه اختیار است نه به نص، این بار تنها به ردیف کردن رویدادهای «تاریخی» به شیوه صاحب کتاب «الامامة والسیاسة» اکتفا نکردند; بل «اجماع» را نیز به گواهی خواستند; اجماع صحابه بر پذیرش و مبایعت ابوبکر و «اجماع» بر جانشین کردن عمر بن خطاب از سوی او; همچنان که ناگزیر شدند قضایای خلافت را با مسائل شریعت و، در نتیجه، اکنون را با گذشته قیاس کنند، و حتی از این فراتر، «اجتهاد» که شافعی آن را برابر قیاس و مرادف و معادل آن قرار داد، کلید گشایش درهای فروبسته گردید و از آن میان رفتار صحابه و مواضع سیاسی آنها.
برای موضوع ما آراء اشعری اهمیت ویژهای دارد; نه تنها به این خاطر که اساس و بنیادی است که اهل سنت پس از او نظریه خود را بر پایه آراء او قرار میدهند، بلکه همچنین به این دلیل که وظیفه کلام در امامت را در قانونگذاری برای گذشته و قانونمند کردن آن منحصر ساخت; چیزی که اندیشه سیاسی سنی را زندانی این توجیه و سمتدهی به گذشته نگاه میدارد و ماندگار میکند، به گونهای که مردم همواره چالشهای گذشته را زنده میکنند و در آن وارد میشوند."