چکیده:
شناخت وحی به صورت عام و ماهیت قرآن به صورت خاص از بحثهای بسیار مهم و ضروری است. بهخصوص که چیستی وحی در عصر جدید چالشهای زیادی را در حوزة تفکر اسلامی بهوجود آورده است. مقالة حاضر با رویکرد توصیفیـتحلیلی و انتقادیـمقایسهای به مسئلة چیستی وحی از دیدگاه علامه طباطبایی (قرآنشناس سنتی) و نصر حامد ابوزید (قرآنشناس مدرن) میپردازد تا همانندیها و ناهمانندیهای موجود میان نظریات این دو متفکر را یافته و آرای اختلافی را از دیدگاه علامه طباطبایی نقد کند. چراکه آرای این دو متفکر در تقابل باهم بوده و مقایسة آنها راهگشای جستوجوگران در کشف حقیقت خواهد بود. علامه حقیقت وحی را از خود وحی میفهمد. او قرآن را وحی الهی، معجزه، دارای عصمت و معنای ثابت میداند. از نظر او حقیقت قرآن ازلی و قدیم است. در حالی که ابوزید قرآن را امری انسانی میداند. او قرآن را حادث، کلام پیامبر و تاریخمند و فرهنگی میخواند که معنای ثابت ندارد. از نظر او برخی باورها از فرهنگ عصر نزول در قرآن وارد شده که در عصر حاضر منسوخ هستند.
خلاصه ماشینی:
همچنين پس از نقل آية ١٦٥ سورة نسا مي فرمايد: آيه ، وحي و نبوت را دليل منحصر به فرد اتمام حجت الهي بر مـردم معرفـي مـي کنـد کـه لازمه اش اين است که عقل براي نشان دادن راه و اتمام حجت کافي نيست و اگر پيـامبران مبعوث نشده بودند و احکام الهي تبليغ نمي شد و مردم ظلم و فساد مـي کردنـد بـا وجـود اين که عقل داشتند و قبح ظلم و فساد را مي فهميدند در پيشگاه خدا قابل مواخـذه نبودنـد (همان : ٨٤).
اين در حالي است که علامه معاني و الفاظ قرآن ، هر دو را از سوي خدا و نزول وحـي را از نوع نزول الفاظ و به زبان عربي مي داند و مي نويسد: قرآن تصريح دارد که با همين الفاظ خود از مقام ربوبي صادر شده و پيامبر (ص ) نيز آن را با همان الفاظ تلقي کرده است .
٣ دورة سوم در اين مرحله اگرچه ابوزيد وحي قرآني را از نوع تجربة ديني مي داند معتقد است که وحي قرآني در جريان گفت وگويي در قالب ارتباط ميان امر الهي و امر انساني پديد آمـده اسـت (ابوزيد، ١٣٨٣: ٢٧٧) و نيز در اين ديدگاه او قسمتي از قرآن را محصول تجربة ديني پيامبر مي خواند و قسمت هاي ديگر را گفتگوهايي مي داند که از فرهنگ عصر نزول متـأثر اسـت .