چکیده:
تقسیمبندی علوم به محض و کاربردی سابقهای دویست ساله دارد. در این مدت، فیلسوفان و مورخان علم و فناوری درگیر این مسأله بودهاند که چه معیاری این دو نوع علم را از یکدیگر متمایز میکند. مدل خطی یکی از قدیمیترین و رایجترین مدلهاست که مبتنی بر معیار حاصل از آن، هدف علم محض رسیدن به معرفت است، در حالیکه هدف علم کاربردی بهکار گرفتن معرفت علمی برای حل مشکلات عملی است. در این مقاله استدلال خواهد شد که مدل خطی برای تمایز علم محض– علم کاربردی در حوزهی نانو کارآمد نیست. بنابراین، اگر پیش فرض تمایز علم محض از علم کاربردی درست باشد، رسم تمایز در حوزهی مذکور نیازمند مدلی دیگر است.
خلاصه ماشینی:
(Latour 1987; Pielke 2012; Calvert 2004 یکی از الگوهای بسیار مهمی که تمایز را برآمده از زمینه نمیداند، بلکه ناشی از ماهیت علوم میداند، اصطلاحا، الگوی «خطی» تمایز علم محض ـ علم کاربردی است (Boon 2006: 30; Douglas 2014: 57; Roll-Hansen 2017: 15).
بخش چهارم نشان میدهد که الگوی خطی برای رسم تمایز در حوزۀ نانو ناکارآمد است و بنابراین اگر بهواقع تمایزی در این حوزه وجود داشته باشد، باید طرح دیگری برای بازنمایی آن بهخدمت گرفت.
براساس این بیان از الگوی خطی و سایر اظهارنظرهایی پیشین که ذکر شدند، بهنظر میرسد که الگو خطی بر دومؤلفۀ اصلی تکیه دارد: الف) قصدمندی (intentionality): آنچه یک حوزۀ علمی را محض (پایه) یا کاربردی میسازد امری قصدی (intentional) است.
درادامه سعی میشود نشان داده شود که هیچیک از این دو مؤلفه درخصوص علم نانو خوشتعریف نیست و بنابراین، الگوی خطی نمیتواند تمایز میان محض ـ کاربردی را در حوزۀ نانو ترسیم کند، البته اگر چنین تمایزی در این حوزه وجود داشته باشد.
برای مثال، دانشمند حوزۀ نانو، اریک درکسلر، مفهوم جدیدی با عنوان «علم کاربردی نظری» (theoretical applied science) معرفی میکند تا علومی همچون نانو را ذیل آن قرار دهد.
در این مقاله نشان داده شد که الگوی خطی نمیتواند فعالیت علمی در حوزۀ نانو را محض یا کاربردی محسوب کند؛ زیرا این حوزه از علم ویژگیهای بدیعی دارد، همچون نقش ویژۀ طراحی در کسب معرفت و کارکرد دوگانۀ ابزارهایی همچون STM در بازنمایی و طراحی.
(2003), “Scientific Representation: Against Similarity and Isomorphism”, International Studies in the Philosophy of Science, vol.