چکیده:
خفای الهی مسئلهای است که یکی از براهین مهم کنونی به نفع الحاد بهشمار میرود. ما در این مقاله سعی داریم دیدگاههای این سه فیلسوف دین معاصر، جان شلنبرگ، جان هیک و ریچارد سوئینبرن را در مورد خفای الهی بررسی کنیم. جان شلنبرگ خفای الهی را در تضاد با عشق الهی میداند و معتقد است که لازمۀ عشق الهی این است که خداوند مدرک کافی برای وجودش را در اختیار انسانهای مستعدی قرار دهد که قصوری در این زمینه ندارند. در دسترس بودن چنین مدرکی بهمنزلۀ پنهان نبودن خداوند خواهد بود. اما از دیدگاه شلنبرگ خداوند چنین نکرده است، بنابراین اساساً خدایی وجود ندارد. از دیدگاه هیک برای حفظ اختیار شناختی و اخلاقی ما ضروری خواهد بود که خداوند پنهان باشد. ریچارد سوئینبرن معتقد است که پنهان بودن خداوند سبب میشود که ما بتوانیم سرنوشتمان را خودمان انتخاب کنیم. بنابراین از نظر وی خفای الهی برای تحقق انتخاب اصیل سرنوشت برای ما ضروری است. نتایجی که از بررسیهای این مقاله بهدست میآید، این است که خفای الهی الحاد را توجیه نمیکند. در عین حال دلایل هیک و سوئینبرن در توجیه خفای الهی بر مبنای اختیار نیز اثبات نمیکنند که عدم تحقق خفای الهی با اختیار انسانها منافات دارد.
خلاصه ماشینی:
٢٠٠٥‚Schellenberg) مواجهۀ جان هيک با مسئلۀ خفاي الهي با توجه به اينکه خفاي خداوند در معناي پنهان بودن او به لحاظ معرفتي براي بسياري از انسـان هـا مسئله اي است که در همۀ دوره ها و جوامع طرح ميشده است ، قبل از شلنبرگ بعضـي از فلاسـفۀ دين مانند جان هيک اين موضـوع را مطـرح کـرده انـد و بـرخلاف شـلنبرگ در صـدد توجيـه آن برآمده اند.
بنابراين اينکه هيک به اختيار شناختي در مورد بـاور بـه وجـود خـدا معتقـد اسـت ، در حقيقت به معناي برداشتن موانع و دست يافتن به تفسير درست از جهان تعبير مي شود کـه همان ايمان و باور به وجود خداوند (اطاعت صادقانه از او) است .
سوئين برن از طريق اين استدلال سعي در اثبات اين مطلب دارد که روشن بودن وجـود خداوند، دلايل کافي را براي انجام دادن اعمال نيک در اختيار انسان ها قرار مي دهد و امکان انتخاب اصيل سرنوشت را از آنها سلب مي کند و بنابراين ضـروري اسـت کـه خداونـد از انسان ها پنهان باشد.
بنابراين بر مبناي ديدگاه هيک مي توان استدلال شلنبرگ را چنين نقد کرد که لازمۀ عشق الهي و برقراري ارتباط با وجودهاي انساني اين نيسـت کـه وجـود خداوند فراتر از ناباوري عقلاني باشد، يعني به گونه اي باشد که به لحاظ عقلاني به هيچ وجـه شخص نتواند به آن شک کند، زيرا اگر چنين باشد اختيار شناختي تحقق نخواهد يافت .
انتقاد دومي که از جانب سوئين برن به ديدگاه شلنبرگ وارد ميشود اين است کـه شـلنبرگ بـر اين مطلب تأکيد دارد که اگر اشخاص از روي قصور در موقعيت مخالف پذيرش بـاور بـه وجـود خداوند قرار نگرفته باشند، خداوند بايد مدرک کافي براي باور به خـودش را در اختيـار آنهـا قـرار دهد.