خلاصه ماشینی:
"با این همه از نظر روشی تفاوت است میان این پرسش که «چرا اوضاع اقتصادی جهان عرب به نظام سرمایهداری حقیقی تحول نیافت؟» و این پرسش که «چرا نخبگان مدرن در جهان عرب و اسلام نتوانستند در کشورهای خود، مدرنیته سیاسی را که از اروپا وام کرده بودند غرس کنند؟» پرسش نخست را ماکسیم رودنسن در کتاب اسلام و سرمایهداری خود و پرسش دوم را نویسنده فرانسوی دیگر به نام برتراند بادی در کتاب دو دولت: جامعه و قدرت در غرب و در کشورهای اسلامی، طرح کردهاند.
با این دو نمونه میپرسم: آیا ما در برابر دو نمونه گویا قرار نگرفتهایم که بخوبی نشاندهنده دو گونه برخورد ویژه در مشرق و مغرب است؟ بیتعصب و بیمبالغه میگویم قربانیان آزادی در مشرق بیش از مغربند و در کاوش از علت آن باید پرسید: آیا این به کثرت آزادیخواهان و مخالفان در مشرق و اندکی آنان در مغرب بازمی گردد؟ یا اینکه اختلاف نوع تعامل با آزادیخواهان سبب این امر شده است؟ جابری دورانبندی حنفی را از تاریخ عربی اسلامی دوباره نقد میکند و میپرسد: آیا ضروری است که تاریخ همواره و جاودانه بر مدار اعداد ریاضی بگردد؟ جابری درباره نظر خود درباره سکولاریزم روشنگریهایی به دست میدهد و میگوید: اگر دوران خلفای راشدین که بیش از سی سال نپایید مثل اعلای حکومت در «خزانه روانی» ما یا در ذهنیت و خیالخانه اجتماعی و سیاسی ماست، نامعقول است که بر تجربههای دیگر پس از آن که تاریخ اسلامی را آکنده است داوری ناتاریخی، ناعقلانی و نااسلامی روا داریم و بگوییم همه سراسر گمراهی اندر گمراهی است..."