چکیده:
مرحوم حاج شیخ عباس قمیصاحب مفاتیح الجنان این کتاب را برای اعمال، ادعیه و زیارات تالیف و تدوین نموده است که دارای شهرت کمنظیری است. اما مولف این گنجینه، مجموعه ارزشمند دیگری را نیز به سامان رسانده که بیشتر اختصاص به زیارات دارد و میتوان گفت کتاب مزار اوست، ولی اقبال و جایگاه مفاتیح الجنان را نیافته است. این اثر هدیة الزائرین و بهجه الناظرین نام دارد و مولف تلاش کرده صحیحترین آداب، ادعیه و زیارات را نقل نماید و از ذکر مطالب بیاساس پرهیز نموده است. او در این کتاب زیارات را بر اساس مناطق زیارتی تنظیم کرده، به صورتی که زائر میتواند به ترتیب سفرهای زیارتی خود و در راهها و اطراف اماکن زیارتی، با همان تنظیم کتاب پیش رود. همچنین موقعیت اماکن زیارتی را در روزگار خود گزارش کرده است که اطلاعات بسیار ارزشمندی به حساب میآید. در این مقاله به نکاتی در زیارت سید الشهداء(ع)، برگرفته از هدیه الزائرین و بهجه الناظرین اشاره شده است
خلاصه ماشینی:
چند نکته از هزاران مهدی سلیمانی آشتیانی چکیده مرحوم حاج شیخ عباس قمیصاحب مفاتیح الجنان این کتاب را برای اعمال، ادعیه و زیارات تألیف و تدوین نموده است که دارای شهرت کمنظیری است.
این اثر هدیة الزائرین و بهجه الناظرین نام دارد و مؤلف تلاش کرده صحیحترین آداب، ادعیه و زیارات را نقل نماید و از ذکر مطالب بیاساس پرهیز نموده است.
درآمد در میان آثار پرشمار محدث عالی مقام و دانشمند پرکار با اخلاص مرحوم حاج شیخ عباس قمی (1294 ـ 1359ق) یکی مفاتیح الجنان است که برای اعمال، ادعیه و زیارات تألیف و تدوین شده است و دارای شهرت کمنظیری است.
خیام تبریزی از «سید العلماء و الفضلاء آقا سید محمد آقا خامنهای ـ مقیم نجف ـ خواسته است تا کسی را که در این فن خبیر و بصیر باشد پیدا کند و امر را به او ارجاع دهند» و مرحوم خامنهای نیز آقای حاج شیخ عباس را معرفی نموده است.
و شاهد بر این مدعا چند چیز است: یکی آن که شیخ محمد بن المشهدی آن را در باب وداع مزار کبیر نقل کرده با آن که زیارت جامعه را در آنجا ذکر ننموده.
علامت فهمیدن اذن دخول: آوردهاند که شیخ شهید در دروس فرموده بعد از ذکر این ادب: اگر در قلب خود خشوع و رقتی دید، داخل شود، و الا درصدد تحصیل زمانی برآید که در قلب خود رقتی یابد؛ چه غرض اهم، حضور قلب است به جهت تلقی رحمت که از پروردگار فرود میآید؛ یعنی قلب قاسی غافل ساهی قابل نیست برای نزول رحمت خاصه در آن، پس زیارتش جسدی شود بیروح و لفظی شود بیمعنی، مالی رفته و بدنی خسته برایش بماند.