خلاصه ماشینی:
"برای این که, اقوالی که علی الادعا شرطی را بیان می کنند (فهم پذیری بالفعل)132 داشته باشند, به عقیده هافمن, باید نشان دهیم که دست کم علی الاصول, به هر چیزی باید دست یابیم, اگر آنچه آن شروط بر آن دلالت می کند, احراز می شد, لیکن چنین روایتی از (فهم پذیری بالفعل) به همان نحوی که زیف ایراد و اشکال می کند, صرفا معیار تحقیق فهم پذیری بالفعل را مسلم می گیرد.
زیف به حق, دلیل می آورد که وی می تواند پاره ای از شروط را, مانند (آنچه آخرین نفری که زندگی خواهد کرد, اگر اکنون زنده می بود, مجاز می دانست) فهم کند, بدون آن که درباره این که چگونه باید عملا در صورت احراز چنین شروطی آن را به اثبات برساند, نظری داشته باشد.
بدون تردید, پرسش در این مرحله طبیعی است: هنگامی که, با در نظر گرفتن موضوع ملموسی نظیر این, بدون مسلم انگاشتن این اصل (تحقیق پذیری) درباره حرفهای مهمل خود تأمل می کنیم, آیا روشن نمی شود که ما با داشتن محدودیتهای مقتضی باید آن اصل را بپذیریم؟ البته این قضیه در حکم یک استدلال, مصادره به مطلوب است و از این رو, به هیچ وجه استدلال معقولی نیست; زیرا اثبات این که این مطلب مهمل (گزاف) است, دقیقا همان موضوع مورد بحث ما است.
آنان معیاری خاص و غیرمتعارف در باب فهم پذیری یا معنا در ذهن دارند; و در این مورد باز طرح و پرسش آزاردهنده پاسمور مناسب از کار درمی آید: چرا باید این شرط (لازمه) پذیرش فلسفی را قبول کنیم؟ اما, به گمان من, تأمل در استدلالهای ادواردز بر ضد زیف بخشی از این دلیل را در اختیار می گذارد که چرا تعیین چنین شروط پذیرش فلسفی و قبول آن تا حدودی وسوسه انگیز است."