چکیده:
آیا هدف از نگارش تاریخ میبایست تعلیم و تهذیب خوانندة آن باشد؟ مورخان و فیلسوفان دنیای باستان» از جمله هرودوت» ارسطو پوزیدونیوس» پولیپیوس و بسیاری دیگر دربارة تاریخ و جایگاه آن در شئون زندگی» هر یک به فراخور شرایط سیاسی و اجتماعی دوران خویش، صفحاتی از آثار خود را به این مقوله اختصاص داده اند. از ارسطو که در قرن پنجم پیش از میلاد تاریخ را پستتر از شعر می شمارد تا دیودور که تنها دو قرن و نیم بعد» آن راعالی ترین شکل ادبیات می نامد» نظرات بی شماری ارائه شده است. دیودور در مقدم ةکنایخانه ناریخی به بیان هدف خویش از نگارش آن پرداخته؛ و آرزو می کند که این کار برای بشریت به نحواحسن انجام شود؛ و البته آشکار است که نگارش همین مقدمه، خود بر کلیت اثر سایه افکنده است. همچنین میتواند گفته شود که همین اندیشة دیودور، فیالواقع، از اندیشة معاصران وی پذیرفته است؛ تاثیری که البته بازتاب آن در مقدمة دیودور کاملا محسوس است. دیودور در نوشتههایش به کمال نشان داده است که تدوین هدف از روند نبل به هدف آسانتر است. به طوری که، برای مثال» وقتی که دیودور دربارة افسانهها و اساطیر ملل اغلب دیدگاهها و آراء شخصی خویش رابه جای باورهای مردمان صاحب آن اساطیر عرضه کرده و به جای ایشان سخن م ی گوید؛ و در واقع،، دیودور بدین طریق میخواهد که افسانهها و اساطیری که به واسطة شخص وی روایت و نقل میشوند، با خرد و عقلاتیت تطبیق یابند. وانگهی، دیودور یک مرخ اخلاقی و اخلاق گرا نیز هست؛ و دیدگاهها و آراء اخلاقی وی آشکارا در جای جای نوشتههایش دیده و درک میشود؛ و گاهی» حتی، ترجیح میدهد که از کلمات و عبارات اخلاقی به جای کلمات و عبارات سیاسی بهره گرفته؛ و بدین ترتیب» رویدادهای تاریخی را تحلیل کند. در این مقاله سعی شده است افزون بر نقدی بر آثار به جا مانده از دیودور سیسیلی، دیدگاه تاربخی و شوه تاریخ نگاری وی نیز مورد بررسی قرار گیرد.