چکیده:
نظریه تاریخمندی وحی، قرآن را حقیقتی تاریخی می داند که مقید به ظرفیت و آگاهی مخاطبان عصر نزول بوده و تابع شرایط اجتماعی و فرهنگی آن دوره است. معتقدان به این مبنا با تاکید بر تعامل(تاثیر و تاثر) وحی با مقتضیات مختلف عصر نزول، به انکار نزول دفعی قرآن پرداخته و جامعیت فرازمانی و فرامکانی گزاره ها و احکام وحیانی را نفی می کنند. تجربه نبوی یکی از تئوری های مهم در این حوزه محسوب می شود. دکتر سروش ذیل تبیین این تئوری مدعی است که تجربه نبوی نظریه ای ریشه دار در تفکر جهان اسلام بوده و خیل عظیمی از فارابی گرفته تا ابن سینا، خواجه و ملاصدرا بدان اذعان نموده اند. سنجش تئوری مذکور نشان می دهد که تجربه نبوی در بردارنده دو آسیب جدی(مغالطه بومی سازی و انتحال) است. لذا با توجه به تفارق حداکثری دو کتاب مقدس قرآن و انجیل موجود و تفاوت مفهومی و مصداقی وحی در این دو حوزه، تعمیم و تسری مباحث مطرح در حوزه وحی شناختی مسیحیت به الهیات اسلامی و یکسان انگاری فرایندها و نتایج از سنخ مغالطه اشتراک لفظ است زیرا وحی در مسیحیت و اسلام جز در لفظ، شباهت چندانی با یکدیگر ندارند. دوم در مدعای ریشه دار بودن تجربه نبوی، صرفنظر از خلط بین دو مفهوم متخیله و قوه خیال، بررسی موید آن است که مدعای ریشه داری حداقل در تفکر صدرایی صائب نیست. زیرا ملاصدرا با اغماض از کارکرد قوه متخیله در تبدیل معقولات وحیانی به محسوسات و جزئیات، بر اساس تطابق عوالم سه گانه وجودی و با استمداد از شهود دو قوه حس مشترک و خیال پیامبر از عالم خیال منفصل به تبیین جزئیات وحی می پردازد. همچنین صدرالمتالهین بر اساس مبانی فلسفی خویش معتقد است: شخص معصوم به جهت اینکه وحی را در نهایت روشنی، وضوح و اطلاق دریافت می کند؛ در نتیجه بی نیاز از هر گونه دستکاری احتمالی قوای نفسانی خواهد.
خلاصه ماشینی:
دخل و تصرف پیامبر در مفاهیم وحیانی همان سان که گفته شد ملاصدرا در بحث دریافت جزئیات وحیانی، با استفاده از دو قؤە حس مشترک و خیال و کارکرداین دو قوه در ادراک جزئیات از عالم خیال منفصل ، از نقش قؤە متخیله در تبدیل معقول به محسوس و کلیات به جزئیات ، صرفنظر نمود و لذا هیچ دستاویزی برای دکتر سروش برای انتساب تئوری تجربۀ نبوی به فلاسفۀ بزرگ مسلمان ، حداقل در حوزٔە حکمت متعالیه وجود نخواهد داشت .
علت نخست اختلاط محاکی ادراکات حسی و خیالی با مادیت و جسمانیت است که در حوزٔە معرفتی نوعی نقص و عدم محسوب میشود(همان ، ص ٤٠٠؛ ج ١، ص ٣٤٠؛ الشواهد الربوبیـة ، ص ٤٣) اما علت دوم که هم مهم تر از علت پیشین است و هم از نظر صدرا علت مشترک بروز ابهام در تمام اقسام ادراکات بشری است ؛ نقص ، خساست و عدم اشتداد وجودی نفس انسانی است که البته این شرایط ، لازمۀ حدوث جسمانی نفس خواهد بود(همو، الشواهد الربوبیـة ، ص ٢٩٠؛ الاسفار الاربعـة ب ، ج ١، ص ٢٨٢).
وی در گام نخست معتقد است نبی برخلاف انسان های معمولی که توجه به قوه ای خاص آنها را از سایر قوا باز میدارد؛ به جهت اشتداد وجودی و جوهری همزمان میتواند حقایق عقلی را از عالم عقل ، صور خیالی را از عالم خیال و ادراکات حسی را بدون هیچ اختلالی دریافت نماید(ملاصدرا، الاسفار الاربعـة ب ، ج ٧، ص ٣٢؛ مفاتیح الغیب ، ج ١، ص ٥٧).