خلاصه ماشینی:
"انسان را نیز نهایتی شایسته تر از آن نیست که در زندگی خاکی خود روح افلاکی بدمد و این قطره را آماده پیوستن به دریا کند: کشتن و مردن که بر نقش تن است چون انار و سیب را بشکستن است24 سپس حرف دل کسانی را می گوید که مرگ را (فوت) می انگارند; نه وفات که ارتقاست, نه ارتفاع: آن یکی می گفت خوش بودی جهان گر نبودی پای مرگ اندر میان25 پاسخ مولوی به این اندیشه سطحی که (جهان بی مرگ و میر) را بیشتر دوست می دارد, همه جهان بینی او را در موضوع مرگ و زندگی روشن می کند: آن دگر گفت ار نبودی مرگ هیچ که نیرزیدی جهان پیچ پیچ26 زیرا, در هنگام مرگ, آنچه اتفاق می افتد نوعی جهش کیهانی است که شامل عمده ترین تغییرات بیولوژیک نیز می شود.
به گفته حافظ, جان گوهری است که باید فدا کرد تا به کار آید: گر نثار قدم یار گرامی نکنم گوهر جان به چه کار دگرم باز آید این محک صدق و راستی را خداوند در سوره جمعه باز گفت, و شرح مولوی و تفسیر ابوالفتوح را از آن, به حسن ختامی باز می گوییم: من نیم سگ, شیر حقم, حق پرست شیر حق آن است کز صورت برست شیر دنیا جوید اشکاری و برگ شیر مولا جوید آزادی و مرگ چون که اندر مرگ بیند صد وجود همچو پروانه بسوزاند وجود شد هوای مرگ, طوق صادقان که جهودان را بد این دم, امتحان در نبی فرمود کای قوم یهود صادقان را مرگ باشد گنج و سود همچنان که آرزوی سود هست آرزوی مرگ بر دل زان به است32 تمنای مرگ کنید اگر راست گویید در این دعوی برای آنکه مرگ باشد که شما را به سرای ثواب رساند و آن کس که این دعوی کند و راستگو باشد در این دعوی, همه تمنای او آن باشد که از این زندان بجهد و بدان راحت پیوندد; چنان که امیرالمؤمنین علی(ع) گفت: (والله لاابالی وقع الموت علی ام وقعت علی الموت) [= سوگند به خدا مرا بیمی نیست که مرگ برمی آید یا من او را] و چون آن ضربت رسید او را که دانست از دنیا خواهد رفت, گفت: (فزت برب الکعبة) یعنی: ظفر یافتم به خدای کعبه."