چکیده:
امام علی(ع) که پس از یک دورهی ۲۵ ساله دوری از صحنهی سیاسی اسلام و بازگشت به
سنتهای جاهلی و انحراف از اصول قرآنی به امامت رسیدند» ناگزیر بودند برای اصلاح جامعهی
اسلامی برنامه تمدن سازی نوینی را اجرا کنند. این برنامه شامل نظام سازی اجتماعی, نظام
سازی سیاسی» نظام سازی فرهنگی و نظام سازی اقتصادی بود. یکی از مشخصههای نظام
سازی اجتماعی, تنظیم روابط با اهل کتاب بود که این به سبب حضور اقلیتهای دینی
گوناگونی بود که در قلمرو خلافت آن حضرت اهمیت داشت. این اقلیتها شامل بهودیان,
مسیحیان, زرتشتیان و صابئین بودند. بنابراین تعادل و تنظیم روابط حقوقی, اجتماعی,
اقتصادی و فرهنگی با اهل کتاب ضرورتی امکانناپذیر بود . آن حضرت حقوق اجتماعی را برای
آحاد جامعه بهویژه آزادی اجتماعی نسبت به همه اقلیتها قائل بودند و فرمانداران خود را به
رعایت حقوق اهل کتاب و پرهیز از ستمگری نسبت به آنان توصیه میکرد. بنابراین چنین تصور
میشود که امام علی (ع) با اهل کناب روابط مدارا گونهای داشتند. لذا این پژوهش درصدد
بررسی سیرهی عملی و نظری امام علی(ع) با اهل کتاب و تعامل آن حضرت با اقلیتهای دینی
است و حقوق گوناگون آنان را بررسی خواهد کرد و مدل تمدن ساز علوی را در تعامل با اهل
کتاب نبین خواهد کرد.
خلاصه ماشینی:
کلیدواژگان: امام علی(ع)، اهل کتاب، حقوق مقدمه ابتدا باید بگوییم که اهل کتاب کیستاند؟ و آیا روابط مسالمتآمیز اسلام، شامل غیر اهل کتاب هم میشود یا نه؟ ازنظر اسلام و قرآن کریم، یهودیت، مسیحیت، زرتشت و صائبین از ادیان آسمانی بوده است و بهعنوان دین توحیدی تلقی میشوند و از اصالت و حقانیت ذاتی برخوردارند.
در مورد رابطه پیامبر (ص) با اهل کتاب باید توجه داشت که رسولالله (ص) طی پیمانی با یهودیان در سال اول هجری، آنان را در عمل انجامشده قراردادند و با خویش همراه ساختند، بااینحال در سال دوم هجری، مخالفتهای فرهنگی آنان با اسلام شروع شد و تجار و دانشمندان آنان، بهخصوص حیی بن اخطب با سؤالهای خود تشکیکهای بسیاری را در عقاید مسلمانان ایجاد کردند، تا آنان را از اسلام برگردانند، لیکن رسولالله(ص) بهوسیلهی وحی پاسخ آنان را داد(ابن هشام، 1375، 538⁄1).
در تحلیل مطالب چنین میتوان اظهار کرد که رعایت احترام و ادب در رابطه با اهل کتاب از نظرگاه امیرالمؤمنین حائز اهمیت است و این نوع سیره در ادامه سیرهی رسولالله(ص) بوده است.
چنانکه وقتی امیرالمؤمنین علی(ع) ذرهی گمشدهی خود را در دست مردی نصرانی یافت و او را نزد شریح قاضی منصوب خود برد و اقامهی دعوی کرد و توانست برای ادعای خویش دلیلی بیاورد، قاضی به نفع آن نصرانی حکم داد و ملاحظهی وی را نکرد که زمامدار مسلمانان بود این امر سبب شد که آن مرد اقرار کند که زره امام زمان رفتن به صفین از پشت شترش افتاده و او آن را برداشته است و همین امر سبب شد که آن مرد اظهار اسلام نماید.