چکیده:
بیش از دو دهه است که حوزه تحلیل سیاست خارجی پس از یکی دو دهه حاشیهنشینی به تدریج اهمیت خود را بازیافته است. استدلال این مقاله آن است که با حرکت جریان نظری به سمت رویکردهای سازهانگارانه اعم از متعارف و رادیکال با تاکیدی که آنها بر ساخت معنایی واقعیت، و در نتیجه، نقش عوامل معنایی، فرهنگ، بیناذهنیت، و مانند اینها در برابر مادیگرایی حاکم بر جریان اصلی داشتند و نیز این امر که رویکردهای مزبور فینفسه تمرکز بر سطح تحلیل ساختار بینالملل ندارند و میتوانند حتی در بحثهای ساختاری توجه خود را معطوف به ساختارهای معنایی داخلی دولتها کنند، زمینه نظری برای توجه بیشتر به سیاست خارجی فراهم شده است. همچنین با ارائه نمونههایی از آثار مرتبط با سیاست خارجی که متکی بر این دو رویکرد هستند غنای این نگرش به سیاست خارجی نشان داده شده است. در نتیجهگیری نیز برآوردی از موقعیت این دو رویکرد در حوزه تحلیل سیاست خارجی در ایران ارائه و نکاتی آسیبشناختی درباره آن مطرح شده است.
خلاصه ماشینی:
استدلال اين مقاله آن است که با حرکت جريان نظري به سمت رويکردهاي سازه انگارانه اعم از متعارف و راديکال با تأکيدي که آنها بر ساخت معنايي واقعيت ، و در نتيجه ، نقش عوامل معنايي ، فرهنگ ، بيناذهنيت ، و مانند اينها در برابر مادي گرايي حاکم بر جريان اصلي داشتند و نيز اين امر که رويکردهاي مزبور في نفسه تمرکز بر سطح تحليل ساختار بين الملل ندارند و مي توانند حتي در بحث هاي ساختاري توجه خود را معطوف به ساختارهاي معنايي داخلي دولت ها کنند، زمينه نظري براي توجه بيشتر به سياست خارجي فراهم شده است .
(Young and Schafer, 1998: 64) از منظري ديگر، هادسن (٢٠٠٢) در مقدمه اي که بر چاپ اخير کتاب کلاسيک حوزه تحليل سياست خارجي يعني تصميم گيري در سياست خارجي اثر اسنايدر، بروک ، و سيپين (٢٠٠٢) نوشته است ، اينگونه استدلال مي کند که در اين اثر ملاحظات ذيل که هنوز نيز در روابط بين الملل شايان اهميت و توجه خاص هستند و بيش از پيش در آثار متعدد مورد واکاوي قرار گرفته و مي گيرند، مشهود است : مشکل کارگزار ـ ساختار درک تأثيرات فرهنگي در امور بين الملل رابطه ميان گزينش عقلاني و مدل هاي تصميم گيري مشکل پويايي و تغيير در نظريه روابط بين الملل «بازي دوسطحي » (Two-Level Game)؛ تأثيرات به هم مرتبط داخل و خارج بر کنش دولت ـ ملت نياز به همگرايي و ادغام در نظريه سازي مسايل وسيع تر روش شناختي در مورد گزينش واحد تحليل ، شيوه هاي مرجح براي تبيين رضايت بخش ، و گردآوري مناسب داده ها (٢-١ :٢٠٠٢ ,Hudson).