چکیده:
هدف پژوهش تعیین اثربخشی مداخله دلبستگی محور بر بهبود رابطه مادر و کودک و کاهش نشانه های اضطراب جدایی در کودکان مقطع ابتدایی بود.
روش
روش پژوهش شبه آزمایشی با طرح پیش آزمون، پس آزمون با گروه گواه و پیگیری دو ماهه و جامعه آماری مادران 73 دانش آموز پسر با دامنه سنی 7 تا 10 سال ارجاع داده شده به مرکز مشاوره آموزش و پرورش رباط کریم در سال تحصیلی 96-95 بود. پس از غربالگری 20 مادر انتخاب شدند که هم زمان نمره بالاتری از نسخه والدین آزمون اضطراب جدایی هان، هاجینلاین، ایشن، ویندر و پینکاس (2003) و نمره کمتری از پرسشنامه رابطه والد-کودک پیانتا (1994) کسب کرده بودند و بهطور تصادفی در گروه آزمایش و گواه جایگزین شدند. گروه آزمایش بسته آموزشی مداخله دلبستگی محور قنبری، خداپناهی، مظاهری و غلامعلی لواسانی (1392) را به صورت هفتگی در 8 جلسه 90 دقیقه ای دریافت کردند. داده ها با استفاده از آزمون تحلیل واریانس مختلط با اندازه گیری مکرر تحلیل شد.
یافته ها
نتایج تفاوت معناداری را بین عملکرد دو گروه آزمایش و گواه در نشانه های اضطراب جدایی (86/18 =F، 001/0 =P) و رابطه مادر و کودک (18/12 =F، 003/0 =P) در مرحله پس آزمون و پس از دو ماه پیگیری نشان داد.
نتیجه گیری
از آنجا که درمان دلبستگی محور، راهبردهای کارامد و سودمندی را برای بهبود عملکرد رابطه مادر و کودک و درمان مشکلات اضطراب جدایی کودکان دارای مشکلات دلبستگی در اختیار مادران، والدین و مراکز رواندرمانی کودکان قرار می دهد؛ میتوان آن را روش درمانی موثری تلقی کرد.
خلاصه ماشینی:
افزون بر اين ، به سبک دلبستگي به عنوان عامل خطرساز خانوادگي در پديدايي رواني اختلال هاي اضطرابي نيز توجه شده است و پژوهش ها نشان داده اند که سبک دلبستگي کودکان پيش بيني کننده ترس و اضطراب در دوران کودکي و مشخص شده است که دلبستگي ناايمن کودک با مشکلات اضطراب جدايي او رابطه دارد (نادعلي، بشارت ، رستمي و بهرامي احسان ، ١٣٩٥؛ سيد موسوي و همکاران ، ١٣٩٤؛ ذوالفقاري مطلق ، جزايري، مظاهري، خوشابي و کريملو، ١٣٨٧؛ ماديگان ، موران و پدرسون ، ٢٠١٢).
به اين صورت که از بين ٧٣ مادر داراي فرزند پسر با دامنه سني ٧ تا ١٠ سال با توجه به ملاکهاي ورود و خروج ٢٠ مادر که به طور هم زمان يک انحراف معيار نمره بالاتر از نمره ميانگين هنجار نسخه والدين مقياس سنجش اضطراب جدايي و يک انحراف معيار نمره کم تر از مقياس رابطه والد-کودک کسب کرده بودند؛ انتخاب و به طور تصادفي در گروه آزمايش و گروه گواه جايگزين شدند و از آنجا که در گروه هاي مشاوره و رواندرماني بهتر است که اندازه گروه بيش از ١٠ تا ١٢ نفر نباشد (ثنايي ذاکر، ١٣٨٣)؛ در اين پژوهش نيز با در نظر گرفتن احتمال ريزش شرکت کنندگان و ظرفيت کلاس آموزشي براي هر گروه ١٠ نفر در نظر گرفته شد.