چکیده:
اگرچه غرب در سدههای اخیر مسأله اصلی بسیاری از جوامع و دولتها بوده، اما این موضوع در نسبت با روسیه بسیار بنیادین و متفاوت بوده است. از سده پانزدهم میلادی تا کنون حدود پنج سده است که روسیه در پرتو تحولات ناشی از نوزایی اروپا قرار گرفته و به تعبیری در حاشیه آن، گاه در تعامل و گاه نیز در تقابل با آن به زیست خود ادامه داده است. موقعیت جغرافیایی و شرایط فرهنگی و مذهبی روسیه پیوستگیها و گسستگیهایی با غرب داشته که نتایج مهمی در حیات سیاسی و رفتار خارجی این دولت بر جای نهاده و نگاه به غرب را در دورههای مختلف به موضوعی اساسی و با نتایج و پیامدهای خاص تبدیل نموده است. با امعان نظر به این موضوع، اینکه دولتهای روسی چگونه به غرب نگریستهاند و این نگرشها چه تأثیری بر رفتار داخلی و خارجی آن ها داشته است و از همه مهمتر، علت خاص بودن واکنشهای دولتهای روسی و دلایل تبدیل غرب به مسأله اصلی برای این کشور از مهمترین پرسشهای این نوشتار هستند. فرضیه اصلی این نوشتار آن است که «ریشه رفتار روسیه نسبت به غرب را باید در خصلت پیرامونیبودن و سپس در آستانگی آن درک کرد.» در توضیح این ایده نگارندگان باور دارند که روسیه نه توانسته است به غرب ملحق و در آن ادغام شود و نه کاملا از غرب جدا شده و مسیر متفاوتی را در پیش گیرد.
خلاصه ماشینی:
از جمله این که روسیه چگونه به غرب نگاه می کنـد؟ چـرا روسـیه در ایـن پنج یا شش سده پس از رنسانس ١ که دولت روسی احیا شده ، نتوانـسته بـا غـرب بـه تعـادل برسد؟ به عبارتی چرا روسیه نتوانسته وضعیت و جایگاه مشخصی نسبت به غرب داشته باشد به طوری که یا غربی باشد یا غیر غربی و یا حتی اگر حد میانـه ای را اتخـاذ مـی کنـد در آن میانه بودن نیز پایداری لازم را داشته باشد؟ این ها پرسش هـای مهمـی هـستند کـه در ایـن رابطه مطرح می شوند، اما پرسش اصلی در این نوشته آن است که چـرا روسـیه نتوانـسته بـا گذشت این همه دوره ها به تعادل روشنی با غرب برسد؟ ادعای اصلی در این نوشتار آن است که «ریشه و دلیل اصلی رفتار روسیه نسبت به غرب را به طور عمده باید از خصلت پیرامونی شدن و سپس در آسـتانگی آن درک کـرد.
از روزی که غرب مدرن شد؛ بـه ایـن معنـا کـه رنـسانس اتفـاق افتـاد و تجربـه انقلاب صنعتی ، روشنگری و اصلاح دینی را پشت سرنهاد و همچنین از زمانی که نظام بـین المللـی و جهانیشدن مطرح شد تا به امروز، یک شکاف جهانی ایجاد شده است که چند لایه مهـم دارد؛ لایـه اول این شکاف جهانی با روسیه و جهان سومی سازی آن است ، لایه دوم ، تمدن اسلامی و خاورمیانـه و امپراتوری عثمانی و ایران بود.
افـزون بـر این ، اصلاحات و نوسازی های پتر از یک سو به قدرتمندی غـرب و شکـست هـای روسـیه و از سوی دیگر به انحطاط دوران طلایی مسکو نیز مرتبط است ؛ همانطور که پیش از ایـن طـرح شد، اصلاحات نیکون در کلیسای ارتدکس روسیه در نگرش و رویکرد پتر کبیر برای تأکید بر نوسازی غربی بی تأثیر نبود.