چکیده:
در این پژوهش کیفی که با روش هرمنوتیکی تهیه شده، سعی شده است تا به این سوال پاسخ داده شود که، نقش علما در تحولات معاصر جامعهی ایران چیست؟ که برایند آن بدین قرار شد؛ در جریان جنگهای ایران و روس،قاجارها به علت ناامیدی از عوامل داخلی و خارجی،خواستار مشارکت علما در جنگ شدند.علما هم به خاطر دفع خطر تسلط بیگانگان بر جامعهی مسلمین، فتوای جهاد صادر کردند.که مردم مشتاقانه و صمیمانه به فتوای آنها پاسخ مثبت دادند.اما با این نگرش که مبادا، این پیروزیها به نام علما ثبت شود، فرماندهان قاجار، عقب نشستند و عهدنامههای ننگینی را منعقد نمودند.اما، علما در برابر امتیازات عصر ناصری، در کنار مردم قرار گرفتند و با صدور فتوا، نخستین جنبش اجتماعی معاصر ایران را علیه استبداد داخلی و استعمار خارجی رقم زدند.که زمینهساز انقلاب مشروطه شد.علما در انقلاب مشروطه با قرائت جدید و تفسیر نو از دین،به مشروطه رسمیت بخشیدند تا اختیارات بیپایان شاه، اندکی در جامعه تقلیل یابد.در دوران پهلوی، علما در برابر سیاست غیر دینی کردن جامعه، توسط پادشاهان پهلوی ایستادند، بنابراین کشته، زندانی و تبعید شدند. سرانجام امام خمینی،توانست با الهام از جنبش تنباکو،انقلاب مشروطه،قیام چهل و دو، و برطرف نمودن ضعف اندیشهی سیاسی علما، به مثابهی ولایت فقیه، انقلاب بزرگ ایرانیان را به رهبری علما رقم بزند.در مجموع، علما در دورهی قاجار، نقش اصلاحی را ایفاء کردند.آنها در یک تقلیل جامعه شناختی، پادشاهان را به جای نایب امام، خواندند که این امر به مثابهی کاهش اختیارت شاه در اموردنیوی و معنوی مردم بود. اما در دوره پهلوی،علما با نظریهپردازی مبنی برانتخاب شاه، توسط گروهی از علمای برجسته، نقش اپوزیسیون قدرت را بر عهده گرفتند. که این نقش، سرانجام به حاکمیت سیاسی علما و رهبری آنها ختم شد.
خلاصه ماشینی:
واکاوی جامعه شناختی نقش علما در تحولات اجتماعی و سیاسی جامعهی معاصر ایران سید سیاوش موسوی رکعتی / مهرداد جواهری پور چکیده در این پژوهش کیفی که با روش هرمنوتیکی تهیه شده، سعی شده است تا به این سوال پاسخ داده شود که، نقش علما در تحولات معاصر جامعهی ایران چیست؟ که برایند آن بدین قرار شد؛ در جریان جنگهای ایران و روس، قاجارها به علت ناامیدی از عوامل داخلی و خارجی، خواستار مشارکت علما در جنگ شدند.
که برآیند آن، میتواند مبین این گزارهی جامعه شناختی باشد که، «تا مادامی که در جامعهی معاصر ایران، حکومتها مورد احترام علما بودهاند، حیات سیاسی خود را حفظ کردهاند، اما هنگامی که این احترام را از دست دادهاند، نه تنها ثبات سیاسی آنها با چالش مواجه شده است، بلکه حیات سیاسی آنها رو به انحطاط رفته است».
(نفیسی، 1384؛ 44) از طرفی، جنگ ایران و روس عملا این فرصت تاریخی را به علما داد تا در سرنوشت اجتماعی و سیاسی جامعه و کشور خود مداخلهی فعال داشته باشند و کم کم، شاه و قدرت حکومت را در قبضهی حمایت و اقتدار خود بگیرند.
(ملکزاده، 1387؛ 590 - 580) این در حالی بود که علمای نوگرا، هیچ گونه تضادی میان مشروطیت و اسلام نمیدیدند، زیرا؛ معتقد بودند مجلس به مثابهی یک امر مشورتی، در دین نیز وجود دارد، و قانون همان احکام شرع میباشد که در یک فراگرد اجتماعی، برای جامعه وضع میشود.