چکیده:
از مهم ترین مفاهیم در فلسفه اخلاق، سعادت به عنوان زیربنای ذهنی تمام اعمال آدمی است. با این حال، بنا به اخلاق کانتی، سعادت نمی تواند مبنا یا انگیزه ای برای اخلاق کلی و مطلق باشد. هدف در این نوشتار، بررسی چرایی طرد سعادت از اخلاق کانتی است. مقاله با تعریف سعادت آغاز می شود و در ادامه، انتقادات و اصول اخلاق کانتی که در تضاد با سعادت خواهی هستند، بررسی می شوند؛ و در نهایت، با انتقاداتی پایان می یابد. هدف اخلاق، تنظیم قوانینی مطلق و نامشروط است که اصل تجربی سعادت نمی تواند چنین قانونی را فراهم کند. اخلاق صوری کانت با تکیه بر عینیت قوانین عقل آدمی، هرگونه توجه به ماده و غایت تجربی را زیان بار می داند؛ اما سعادت امری ذهنی و فردی است که احکام آن، نه می توانند کلی باشند و نه ضرورتا سعادت را به عنوان نتیجه در پی داشته باشند؛ چراکه سعادت تا حد زیادی به دست طبیعت فراهم می شود. مهم ترین انتقاد به چنین اخلاقی، در نظر نگرفتن جایگاهی برای سعادت اندیشی در ترغیب به عمل اخلاقی است. عمل اخلاقی، یا به پشتوانه ای همچون خداوند برای اوامر و نواهی خود نیاز دارد یا به لحاظ سعادت شخصی، که اخلاق کانت فاقد آنهاست.
خلاصه ماشینی:
فاهمه بهعنوان منشأ اخلاق</H3> آنچه در درون انسان به دستورات اخلاقی فرمان میدهد، فاهمه است؛ دستورات فاهمه، ناشی از تصور لذت یا دوری از الم بهعنوان انگیزه نیست؛ بلکه صرف تصور قانون است، بدون لحاظ انگیزة حسی ناشی از میل؛ چراکه تمایل، مبتنی بر درک فردی است؛ بنابراین، امری ذهنی است؛ درحالیکه قانون اخلاق، ناشی از فاهمه است؛ اما سعادت ناشی از فعالیت قوة خیال است؛ «بنابراین، هیچ قوة معرفتی، جز فاهمه و نه خیال، نمیتواند اخلاق را فراهم کند» (کانت، 1392، ص 115).
اصل تجربی تنها میتواند از طریق استقرا، احکام عملی برای تعمیمبخشی ایجاد کند؛ احکامی که فقط مسامحتا کلیاند؛ وگرنه در خود، استثنائات زیادی را شامل میشوند؛ سوم اینکه سعادت، ایدة خیال است؛ درحالیکه قوانین اخلاق، ناشی از فاهمهاند؛ در نهایت، سعادت بهعنوان یک غایت طبیعی، امری غریزی ناشی از خوددوستی است، نه متکی به عقل (کانت، 1392، ص 45-46).
باوجود تمام عظمتی که میتوان برای اندیشة کانت قائل شد، این اخلاق از آن جهت که اصل سعادت فردی را بهعنوان انگیزة عمل نادیده میگیرد، در نهایت به اخلاقی منجر میشود که فاقد قدرت عملی است؛ چراکه آدمی بنا به طبیعت مادی خود، نمیتواند انگیزههای مربوط به سعادت را نادیده بگیرد؛ همچنین وظایف اخلاقی مطلقی که بدون لحاظ سعادت فردی و جمعی و شرایط، بهصورت نامشروط صادر شوند، به نظر نمیتوانند با کمال ـ که هدف انسان در حیات اخلاقی اوست ـ هماهنگ باشند؛ چراکه انسان اخلاق را برای کمال میجوید؛ درحالیکه اخلاق وظیفهگرا تکلیف را هدف میانگارد.