چکیده:
اصل پوشش زنان»؛ ضروری است اما در حدود آن اتفاقنظر وجود ندارد. نظر اکثر
فقهاء بر وجوب پوشش تمام بدن زن به استثنای وجه وکفین است؛ از اینرو هر دیدگاهی
در مقابل آن. راّی نادر بهشمار میآید. از آنجا که نه شهرت دلیل صحت و اتقان و نه ندرت
سبب ضعف و وهن حکم است، بررسی دلایل و مستندات آرای نادر فقهی ضروری به نظر
م یرسد. نوشته حاضر، با تتبع در سیر تاریخی مسئله حجاب و شناسایی آرای نادر در ادوار
مختلف، به تحلیل آ نها پرداخته است. برآیند حاصل از تحقیق، بیانگر آن است که دیدگاه
مشهور فقها، نظری میانه است که آرای نادر، در دو سوی افراط و تفریط آن، قرار دارد.
روش این پژوهش توصیفی تبیینی و گردآوری اطلاعات، کتابخانه های است.
خلاصه ماشینی:
3- ملازمة میان نگاه و پوشش حال با توجه به اینکه اکثر فقهای اولیه تا قرن چهاردهم تفاوت یا عدم تفاوت ستر صلاتی با غیر صلاتی را بیان نکردهاند، همچنین پراکندگی بحث حجاب بانوان در بابهای صلات و نکاح، باید دید آیا فقها وجود رابطه میان پوشش و نگاه را میپذیرند یا خیر؟ تا معلوم گردد که اگر بر مردان نگاه به اندام نامحرم حرام شود، آیا بر زنان پوشاندن آن نواحی لازم است یا خیر؟ تا حکم فقها نسبت به میزان پوشش در مقابل نامحرم روشن گردد.
افزون بر این، شاید بتوان وجود رابطه میان وجوب پوشش با حرمت نظر را از دیدِ عرف حتمی دانست؛ زیرا اگر در عرف کسی بگوید: صورت خود را از نامحرم بپوشان، از این کلام استفاده میشود که نامحرم نیز حق نگاه کردن ندارد و اگر بر نامحرم دیدن برخی از اندام زن جایز نباشد، پوشاندن آن از نظر عرف لازم است.
تنها جملهای که از سید مرتضی در خصوص پوشش بانوان آمده، این است که -کتاب الاحمدی فی الفقه المحمدی از تألیفات ابن جنید از بین رفته است ولی فتاوای او را علامه حلی در مختلف و سایر فقها در آثار خود ذکر کردهاند (ربانی، 1386، 67-66).
محقق کرکی نیز با استناد به تفسیر آیة « الّا ما ظَهَرَ منها» به صورت و کف دستها و همچنین قول مشهور بین فقهای امامیه در استثناء پاها، به دلیل آشکاری این دو عضو، و به دلیل روایت محمد بن مسلم از امام باقر(علیهالسلام) (حرّ عاملى، 1409، 4/387) در اکتفا آن حضرت به درع و مقنعه و اینکه پیراهن نیز در بیشتر موارد پاها را نمیپوشاند، نتیجه میگیرد که آنچه از ظاهر کلام شیخ طوسی و ابوالصلاح در ممنوعیت باز بودن کف دستها و پاها برمیآید صحیح نیست و بدون شک مذهب درست را در استثناء صورت و دستها و پاها میداند (1414، 2/97-96).