خلاصه ماشینی:
"و اگر عمل شری از وی سر زد,فرضا ظلمی کرد,دروغی گفت,تقلبی نمود,حقی را باطل یا باطلی را حق ساخت و در نتیجه مستحق ده واحد عقاب گردید,این ده واحد عقاب استحقاقی در مقابل اعمال صالحهای که در خلال همین احوال بجاآورده است بالا میرود1یعنی لا اقل یازده واحد عقاب میشود!نمیگویم بمفهوم عبارت فوق ممکن است ده واحد عقاب مزبور بالا برود تا برسد به لا یتناهای سلسلهء اعداد که قابل رسیدن نیست و از این فرود آمدن و بالا رفتن بیحد و حساب حسنات و سیئآت اغماض میکنم,ولی از منطوق صریح عبارت مزبور نمیتوان اغماض کرد و نگفت:آقای متکلم معتزلی عدلی مذهب!چگونه عقل و شرع فتوی میدهد که بندهای را در محضر عدل الهی بحساب طلبند و حسابش را برسند و گناهی را که کرده است با ترازوی عدل خدائی بکشند و بسنجند و مستحق ده واحد عقاب تشخیص دهند,ولی چون در ضمن ارتکاب گناهان مزبور طاعات و اعمال صالحهای هم بجاآورده است,نمازخوانده,روزه گرفته,زکوة داده,حج گذارده,جهاد فی سبیل الله کرده,امر بمعروف و نهی از منکر نموده است و از این همه اعمال صالحه امید نجاتی داشته است,اینک هنگام صدور مفاصا حساب,ده واحد عقابی را که برای او تشخیص داده بودند,بهمین حجت و برهان که اینهمه اعمال صالحه را بجا آورده است,یازده واحد بالا برند؟!(برحسب وعدهای که داده بودیم نگفتم هفتاد هزار واحد یا یک میلیون واحد عقابش را بالا برند,چنانکه عبارت مؤلف تاب آن را داشت!),آیا چنین دادرسی راحتی در محکمهء انسانگی بلخ از قاضی ساختگی بلخی سراغ دارید؟!آیا شما آقایان معتزله خود را محض از برای (1)این تفسیر مبنی بر یکی از دو وجهی است که عبارت مؤلف را میتوان توجیه نمود و آن هم وجهی است که از لحاظ منطق بیانی و تطبیق بر واقع معقولتر و کممحظورتر بنظر میرسد کمالا یخفی علی المتأهل."