چکیده:
پدیده «عشق»، بیانگر احساس عاطفی شدیدی در ناخودآگاه جمعی بشر است که یونگ در مکتب روانشناسی تحلیلی خود، آن را بهعنوان کهنالگویی برجسته بررسی کرده است. در این میان، منظومههای غنایی پارسی، بویژه لیلی و مجنون نظامی، عرصة وسیعی از جلوههای ناخودآگاهانة «کهنالگوی عشق» بهشمار میآید و عشق در نابترین مفهوم خود در آن رخ مینمایاند. باید گفت در این روایت غنایی، روان «مجنون» بیشترین واکنشهای ناشی از هیجانات عاشقانه را در خود نمودار میسازد. در این پژوهش با بهرهگیری از روش توصیفی- تحلیلی در علم روانکاوی، دلایل رواننژندیهای ناشی از نافرجامی عشق در روان مجنون و چگونگی رهنمون آن به عشقی متعالی، از منظر اندیشة یونگ بررسی شده است. از این رو بهنظر میرسد جلوههای مثبت «آنیما و آنیموس» و مفهوم «عشق در نگاه اوّل»، با نمادهای روانکاوانة دلالتمندی تلفیق یافته و پیکرة در هم تنیدهای از احساسات ناخودآگاهانة ناشی از پدیدة عشق را در ساختار داستان آفریده و در نهایت موجب برانگیختگی «فرامن» و تعالی این عشق شده است.
خلاصه ماشینی:
» (یونگ ،٧٢:١٣٨٧) این راه و رسم دلباختگی ، در داستان های اساطیری ، درام های عاشقانه ، رمانس های غربـی و بویژه منظومه های غنایی ، نمونه های بسیار متنوعی دارد که لیلی و مجنون نظامی نیز از آن جمله است .
بنابراین عملا موجودیت روانی خود را از دست میدهد: حــــرف از ورق جهــــان ، ســــترده مـــی بـــود نـــه زنـــده و نـــه مـــرده بــر ســنگ فتــاده خــوار چــون گــل ســــنگی دگــــرش ، نهــــاده بــــر دل صـــافی تـــن او، چـــو درد گشـــته در زیــــر دو ســــنگ ، خــــرد گشــــته (نظامی ،٩٣:١٣٨٩/ ١٩-١٧) البته علایم برشمرده دربارۀ بیماری روان نژندی ، در تفسیر عرفانی یا ادبی داسـتان ، تـأویلات نمادپردازانۀ دیگری میپذیرد: «در ادب عرفانی فارسی ، لیلی مظهر عشق ربانی و الهی و مجنون مظهر روح ناآرام بشری است که بر اثر دردها و رنج های جانکاه ، دیوانه شده و در صحرای جنون و دلدادگی سرگردان است و در جستجوی وصال حق به وادی عشق در افتاده و مـی خواهـد بـه مقام قرب حضرت لایزال واصل شود اما به این مقام نمی رسد، مگر روزی که از قفـس تـن رهـا شود.
در این داستان ، یکی از عوامل مؤثر در تبـدیل عقـده هـای عـاطفی بـه روان نژنـدی ، فشـار جنبه های منفی و مخرب «سنت » است که بیتابی های هر دو عاشـق را افـزون مـی سـازد و راه وصال را بر آنها میبندد.
زیـرا هر دو عاشق ، به مرور زمان از تمامی جنبه های مثبت و منفی آنیمـا و آنیمـوس شـناخت حاصـل میکنند و پیوند نهایی آنیما و آنیموس ، موجب «تولد کهن الگوی عشق » و اتحاد با «فـرامن » در داستان میشود.