چکیده:
احیای نقش دین در جوامع مدرن و بذل توجه کسانی مانند هابرماس به این پدیده، دوگانه انگاری های مبتنی بر سنت مدرنیته، عمومی خصوصی، سکیولار دینی را از طریق مفصل بندی های جدیدی به چالش کشیده است؛ تا جایی که اکنون برقراری پیوند وثیق بین تجدد با عرفی شدن، امری کاملا دور از انتظار به شمار می رود. این مقاله نیز با در کانون نشانیدن دگردیسی آرای هابرماس در ارتباط با حوز هی عمومی و جایگاه دین در آن، استدلال می کند که نگاه هابرماس به دین، از منظر نقدی فلسفی به نگاه مثبت سیاسی جامعه شناختی تغییر و هابرماس با درک واقعیت های جهان معاصر مفهوم پسا سکیولاریسم را در جایگاه تجدید نظری در چشم اندازهای سکیولار و نیز بهادادن به نقش دین در حوزهی عمومی مطرح می نماید. این امر نیز به نوبه ی خود از نگاه هابرماس به پذیرش همزیستی منجر و تکثر در حیات سیاسی را ارتقا می بخشد.
Reviving the role of religion in modern societies and the attention of those like Habermas to this phenomenon, by new articulations, have challenged dualities such as tradition-modernity, public-private, and secular-religious. For this reason, the direct connection between modernization and secularisation is now completely out of place. This article, with this in mind, has also tried to focus on the transformation of Habermas' votes in relation to the public sphere and the place of religion in it, Argues that Habermas's perspective on religion has changed in his various stages of thought, and this view has changed from a philosophical critique to a positive socio-political look. This is due to the perception of the realities of the contemporary world, and Habermas, by understanding this fact, has posited the concept of post-secularism as a rethinking of secularist perspectives as well as the role of religion in the public domain. Accepting such a concept, in turn, promotes Habermas' view of the acceptance of coexistence and plurality in political life.
خلاصه ماشینی:
اما باید توجه داشت که رویکرد هابرماس به جایگاه دین در حوزۀ عمومی در همین دوره نیز با نوساناتی مواجه بوده است و پیچیدگیهای ظریفی داشته است، تاجاییکه او در برههای پساسکولاریسم را ترجمۀ مفاهیم دینی بهزبانی قابلفهم برای عموم و ترجمۀ باورهای مذهبی آنها را بهزبانی سکولار (هابرماس 1380) قلمداد کرده است و در برههای دیگر نیز با تمرکز بر جایگاه شهروندان دیندار در دولتهای لیبرال بر آن بوده است که شهروندان دیندار بههنگام مشارکت در گفتمان عمومی میتوانند، بدون نیاز به تقسیم هویتشان به دو بخش عمومی و خصوصی، ترجمۀ مشروط نهادی را بهرسمیت بشناسند.
اما آنچه فارغ از این پیچیدگیهای ظریف مدنظر است تبیین تلاش هابرماس برای برونرفت از دوگانۀ متصلب خصوصی/ عمومی سیستم لیبرالیسم ـ سکولاریسم و تأکید بر اصطلاح پساسکولاریسم است که آن را نشانهای از فوریتی برای بازبینی انتقادی و اخلاقی کارکرد سیستمهای باور علمی در جهان معاصر (Braidotti 2014: 3) معرفی میکند، که درنهایت به این نظر ختم میشود که دولت لیبرال مجبور است برای ازمیانبرداشتن خطوط متصلب بین عمومی و خصوصی و نیز فرارفتن از اجبار گزینش بین ارزشهای سیاسی لیبرال و اعتقادات مذهبی شهروندان (زارعی 1394) از آموزههای پساسکولاریسم پیروی کند.
بنابراین میتوان بر این نکته تأکید کرد که نزد هابرماس مفهوم حوزۀ عمومی نشاندهندۀ عرصههایی است که نهتنها مستقل از نظم سیاسی است، بلکه در دسترس بخشها و گروههای مختلف جامعه نیز قرار است، اما باتوجهبه تکثر موجود در آنها نباید همچون نهاد و سازمان قلمداد شوند.
سرانجام هابرماس در برهۀ سوم با طرح مفهوم پساسکولاریسم استدلال میکند که دگرگونیهای عمیقی در شرایط اجتماعی ـ سیاسی و نیز در آگاهی بهوقوع پیوسته است که حاکی از ورود به جامعۀ پساسکولار است و باتوجهبه این دگرگونیهاست که او به تفسیر دیگری دربارۀ جایگاه دین در حوزۀ عمومی دست مییازد.