چکیده:
روابط انسانی از ضروریترین مفاهیم پذیرفتهشده میان افراد و جوامع بشری است. از میان این پیوندها روابط فرهنگی، که در دامنة فرهنگ نقشآفرینی میکند، اهمیت بیشتری دارد. فرهنگ فارسی را باید اصطلاحی فراگیرتر از فرهنگ ایرانی بنامیم، زیرا براساس اوضاع تاریخی و دورههای زمانیای که ایران پشت سر گذاشته و مرزهایی گسترده را در برگرفته و ساختارهای حکمرانی گوناگون و رخدادهای چشمگیری را شاهد بوده است آثار همة اینها در فرهنگ فارسی هویدا شده است؛ این فرهنگ از جمله فرهنگهایی است که دربردارندة عنصر نزدیکی به دیگر فرهنگها و پذیرش آنها براساس مشترکات و تفاوتهای خود است. روشن است که فرهنگها، بهویژه فرهنگهای همجوار، تأثیرگذاری و تأثیرپذیری دوسویهای دارند و هیچ فرهنگی از این قاعده مستثنا نیست، خواه فرهنگ عربی و خواه فرهنگ فارسی. بر همین اساس، در نوشتار حاضر درصددیم برخی عرصههای مشترک این دو فرهنگ برای ساختن زمینة تعامل با تکیه بر زیرساختهای پیشینی بهدستآمده طی قرنها را تبیین کنیم تا آن را زمینة مناسبی برای گامهای آینده قرار دهیم. مسئلة اصلی این پژوهش تبیین بایستگی و امکانپذیری روابط فرهنگی ایران و عرب براساس نقاط مشترک و ظرفیتهای بالفعل یا بالقوه است. بهمنظور دستیابی به چنین هدفی باید پیشینههای تاریخی و اوضاع اکنون و کرانههای پیش رو را از جهت روابط فرهنگی میان دو جامعة عربی و ایرانی بررسی کنیم؛ هرچند طبقهبندی این پژوهش صرفاً پرداختن به دورههای زمانی این روابط نیست؛ اگرچه طبقهبندی زمانی آن از جهت تأثیر آن در شفافسازی موضوع بحث و پردهبرداشتن از زوایای پنهان آن اهمیت دارد.
خلاصه ماشینی:
به منظور دست یـابی بـه چنـین هدفی باید پیشینه های تاریخی و اوضاع اکنون و کرانه هـای پـیش رو را از جهـت روابـط فرهنگی میان دو جامعة عربی و ایرانی بررسی کنیم ؛ هرچند طبقه بندی این پژوهش صـرفا پرداختن به دوره های زمانی این روابط نیست ؛ اگرچه طبقه بندی زمانی آن از جهت تأثیر آن در شفاف سازی موضوع بحث و پرده برداشتن از زوایای پنهان آن اهمیت دارد .
شاید سخن گفتن دربارة تعریفی فراگیـر از فرهنـگ ، که مورد توافق اهل دانش و پژوهش باشد، دشوار به نظر برسد بـه ویـژه آن کـه بتوانـد همـة عناصر و مؤلفه های آن را در برگیرد (یلوح ، ٢٠١٤: ١٤)، اما بسیار روشن است که فرهنگ به معنای گسترده و فراگیر آن دربردارندة همة اندیشه ها، دیدگاه ها، باورها، رفتارها، سنت ها، و آداب و رسومی است که در جامعة کوچک یا بزرگی متعـارف شـده و رواج یافتـه اسـت ، هرچند ارزیابی دیگران دربارة آن مثبت یا منفی باشد.
در خصوص محور نخست ، که عبارت است از پیشینه های تعامل فرهنگی ، همین بـس که مجموعة بزرگی از مطالعات گذشته و نـوین ، کـه عهـده دار نمایانـدن نقـش مثبـت دو فرهنگ در شکل گیری تمدن اسلامی بوده اند، به آن پرداخته اند و این موضوع در صـدها و هزاران تألیف و فعالیت علمی ، ادبی ، و غیره در عرصه های گوناگون دانش و دستاوردهای معرفتی آشکار می شود، که کتاب خانة بزرگ اسلامی را غنا بخشیده و آن را طی قرن هـا و دهه ها پر کرده است .