چکیده:
در حالیکه مدافعان تحلیلهایِ درونگرایانه سعی دارند با استفاده از ویژگیهای شناختیْ علوم محض و کاربردی را از یکدیگر متمایز کنند، مدافعان تحلیلهای برونگرایانه تلاش میکنند با توسل به ویژگیهای غیرشناختی یا زمینهایْ تمایز مذکور را ترسیم کنند. در این مقاله، استدلال خواهد شد که هیچیک از این رویکردها بهتنهایی، خصوصاً در بازنمایی تمایز علم محض/ علم کاربردی و نسبت میان آنها، کفایت لازم را ندارند. در ادامه و پس از معرفی مدل وحدتبخش نانای از تاریخهای درونی و بیرونی، نشان داده خواهد شد که این مدل برای تحلیلِ تاریخِ تمایزِ محض/کاربردی مطلوب است.
خلاصه ماشینی:
در ادامه و پس از معرفͬ مدل وحدت بخش ناناي از تاريخ هاي درونͬ و بيرونͬ، نشان داده خواهد شد که اين مدل براي تحليل تاريخ تمايز محض /کاربردي مطلوب است .
مسألۀ اصلͬ مقالۀ پيش رو اين است که آيا ترسيم تمايز ميان علم محض / علم کاربردي، در دوره هاي تاريخͬ مختلف ، صرفا با توسل به عوامل ١ شناختͬ/غيرشناختͬ ميسر است ؟ يا اين که در ترسيم اين تمايز بايد به هر دو نوع عامل متوسل شد؟ اگر پاسخ سؤال دوم آري است ، چگونه مͬتوان به نحو وحدت بخشͬ از اين دو نوع عامل در ترسيم تمايز استفاده کرد؟ براي پاسخ به اين پرسش ها، ساختار مقاله به اين شکل درآمده است .
باتوجه به تاريخ مختصر فوق از علم محض / علم کاربردي، پرسشͬ که اهميت پيدا مͬکند اين است که آيا مͬتوان با معياري شناختͬ (يعنͬ معياريکه وابسته به ملاحظات تاريخͬ، فرهنگͬ، اجتماعͬ، سياسͬ و ديگر زمينه ها نباشد) تمايز ميان علوم را چنان بازنمايي کرد که مصاديق و رابطۀ آنها در زمان هاي مختلف پوشش داده شود، يا اين که تمايز مذکور وابسته به زمينه است و بنا بر اين ، هر مدل شناختͬ از پس بازنمايي برنمͬ آيد.
به عنوان نمونه ، کارت رايت (١٩٧۶) مدعͬ است چون قوانين علوم محض صرفا در کنار قيدهاي کتريس پاريبوس ٢ (=در صورت مساوي بودن شرايط ديگر) برقرار هستند، و چون استفاده از آنها در موقعيت هاي عملͬ تنها در صورت لحاظ کردن شرايط مرزي و محيطͬ ممکن است ، و نهايتا چون در شرايط مذکور عواملͬ دخيل هستند که تمامͬ علوم به آنها مͬپردازند، پس کاربرد قوانين ناممکن است ، چراکه نظريه يا قانونͬ وحدت بخش وجود ندارد که همۀ اين عوامل را بازنمايي کند.