چکیده:
اسپینوزا یکی از بزرگترین فیلسوفان عقل گرای پیرو دکارت در قرن هفدهم میلادی است که در خصوص خدا سخن رانده است. او تلاش می کند تا مشکل ثنویت ودوگانه انگاری (dualism) ناشی از تفکر دکارت را به گونهای فلسفی مرتفع سازد و به همین دلیل برخلاف دکارت که به سه نوع جوهر معتقد بود، فقط وجود یک جوهر را در جهان پذیرفت و آن را با خدا مرادف دانست. جوهری که نه وجود آن به وجود چیزهای دیگر نیازمند است و نه تصور آن به تصور چیزهای دیگر وابسته است. در واقع، به اعتقاد اسپینوزا جوهر، «علت خود» (self – caused)و «نامتناهی مطلق» و«قائم به ذات» ( self –existent (است که هستی واقعی از آن اوست ودیگر موجودات در هستی به او وابستهاند، چنین موجودی در نگاه اسپینوزا بالضروره موجود است. دراین نوشتار کوشش شده است تا مقصود اسپینوزا از مفهوم جوهر، علت خود، نامتناهی مطلق، موجود قائم به ذات و ضرورت وجود برای خدا تحلیل گردد و چگونگی نسبت ضرورت و وجود در ارتباط با خدا نیز به گونه ای فلسفی تبیین شود.
خلاصه ماشینی:
« در حقیقت لازمه طبیعت جوهر وجود داشتن است، زیرا فی نفسه متصور بودن به معنی نیاز نداشتن به چیزی جز خود برای وجود داشتن است » (بریه، 1390: 207) با این رویکرد به معنا و مفهوم جوهر به عنوان چیزی که وجودش قائم به خود است و تصورش متوقف و وابسته به تصور چیزهای دیگری نیست و تنها به خودی خود شناخته می شود می توان با اطمینان اذعان نمود که چنین موجودی تحت هیچ شرایطی امکان ندارد که به علت بیرونی محتاج باشد با این نگاه به جوهر از منظر اسپینوزا است که گفته می شود آن « به خودی خود و نه از طریق مراجعه به علتی خارجی تبیین می شود» (کاپلستون، 1382: 4/272) همانگونه که پیش از این نیز بیان شد او از جوهر به عنوان « علت خود » سخن گفته و معتقد است که « علت خود » بودن، بدین معنا است که برای وجود داشتن و برای تبیین صفات، حالات و تعینات خود به علت و سببی بیرون از ذات خودش نیازمند نیست.
از دیدگاه اسپینوزا لازمه وجود جوهرهای گوناگون این است که آنها یکدیگر را محدود و متناهی نمایند در این صورت واجد همه ی واقعیات و صفات نخواهند بود بلکه امکان دارد هر یک صفتی داشته باشند که دیگری آن را نداشته باشد با وجود این، هیچ یک از جوهرهای گوناگون، نامتناهی مطلق بحساب نمی آیند درحالیکه اسپینوزا مبرهن ساخته است که خدا یا جوهر موجود نامتناهی مطلق است در واقع اندیشه اسپینوزا را می توان اینگونه تحلیل نمود که « وجود کثرت جواهر احتیاج به تبیین دارد، و تبیین نیز به نحو تضمن دلالت بر علتی دارد اما جوهر، به گونه ای تعریف شده است که درباره آن نمیتوان گفت که معلول علتی خارجی است پس در نهایت به موجودی می رسیم که «علت خود» یا علت تبیین خود است و نامتناهی است.