چکیده:
وضوع اصلی این نوشتار، بررسی خوانشی خاص از فلسفه سیاسی فارابی است که با بهره گیری از روش شناسی میشل فوکو و استفاده از تحلیل گفتمان در نگاه به تاریخ اندیشه سیاسی در دوره ی میانه، در تلاش بوده است تا به آشکارسازی و فهم بخشی از ابعاد پنهان و ناگفته ی دانش سیاسی اسلامی دست یابد؛ ابعادی که از ارتباط و نسبت مستقیم «قدرت» و «دانش» و تقدم «عمل» بر «نظر» در حوزه ی جوامع اسلامی از جمله ایران می بایست خبر دهند. بر مبنای چنین خوانشی از تاریخ اندیشه سیاسی در ایران، ما با تفسیری از فلسفه سیاسی فارابی بهعنوان بخشی از جریان تفکر سیاسی در جوامع مسلمان روبه رو می شویم که بر ماهیت «اقتدارگرایانه ی» ایده ی «مدینه فاضله» تاکید داشته است؛ ایده ای که در نهایت نه در راستای نقد درونی ساخت قدرت سیاسی موجود در عصر فارابی، بلکه در راستا و درست در هماهنگی با آن شکل گرفته است. در این نوشتار، تلاش شده است تا مبانی معرفتی و روش شناختی چنین خوانشی مورد پرسش و بررسی قرار گیرند. این بررسی در دو بخش اصلی پی گرفته شده است. در بخش نخست، ابهامات موجود بر سر ابعاد «ایدئولوژیک» فلسفه سیاسی فارابی و در بخش دوم ابهامات در کاربست روش شناسی فوکو مورد واکاوی قرار گرفته اند.
خلاصه ماشینی:
ابهامات معرفت شناسانه ي خوانش فوکويي از فلسفه سياسي فارابي بابک اميدعلي * تاريخ دريافت : ١٣٩٧/٥/١٣ تاريخ تأييد: ١٣٩٧/١٠/١٥ چکيده موضوع اصلي اين نوشتار، بررسي خوانشي خاص از فلسفه سياسي فارابي است که با بهره گيري از روش -شناسي ميشل فوکو و استفاده از تحليل گفتمان در نگاه به تاريخ انديشه سياسي در دوره ي ميانه ، در تلاش بوده است تا به آشکارسازي و فهم بخشي از ابعاد پنهان و ناگفته ي دانش سياسي اسلامي دست يابد؛ ابعادي که از ارتباط و نسبت مستقيم »قدرت « و »دانش « و تقدم »عمل « بر »نظر« در حوزه ي جوامع اسلامي از جمله ايران ميبايست خبر دهند.
بر مبناي چنين خوانشي از تاريخ انديشه سياسي در ايران ، ما با تفسيري از فلسفه سياسي فارابي به عنوان بخشي از جريان تفکر سياسي در جوامع مسلمان روبه رو ميشويم که بر ماهيت »اقتدارگرايانه ي« ايده ي »مدينه فاضله « تأکيد داشته است ؛ ايده اي که در نهايت نه در راستاي نقد دروني ساخت قدرت سياسي موجود در عصر فارابي، بلکه در راستا و درست در هماهنگي با آن شکل گرفته است .
بر اين مبنا، به جاي استفاده از يک چارچوب نظري بيروني، نياز است تا اين خوانش خاص را از طريق ديدگاه هاي نظري و مفاهيمي مورد بررسي قرار داد که به عنوان مباني دروني آن قابل مشاهده هستند؛ بنيادهايي که به صورت ابتدايي و اوليه با ديدگاه هاي عابد الجابري و ميشل فوکو در نگاه به مسئله ي چگونگي تفسير تاريخ دانش سياسي نسبت مييابند.